Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the insert-headers-and-footers domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home2/davooir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6121
شعر – نقطه سر خط …

برچسب: شعر

  • رابعه، مادر شعر فارسی

     

    خواستم درباره پدر شعر فارسی بنویسم و این بیت رودکی را هم در حاشیه بیاورم که « با صد هزار مردم تنهایی، بی صد هزار مردم تنهایی» اما این سوال در ذهنم آمد که چرا از پدر شعر فارسی شروع کنیم. مسیر متن را عوض کردم و از دخترکی عاشق پیشه هم عصر و دوران رودکی نوشتم که لقب مادر شعر فارسی را به وی داده‌اند و کسی نیست جز رابعه بلخی.

    هم‌نامی این شاعر با رابعه عدویه و رابعه شامیه مسیر شناخت این شاعره را دشوار کرده است، به علاوه اینکه از وی شعرهای بسیاری معدودی نیز باقی مانده است. براساس روایت‌ها رابعه، دختر کعب قُزداری از اعراب مهاجر به خراسان و  والی بلخ و سیستان و قندهار و بُست بوده است. ماجرای دیدارهای رابعه با رودکی در منابع مختلف  گمانه زنی‌ها در خصوص زمانه زیستن این شاعر را تقویت می‌کند و بر همین اساس می‌توان رابعه را قدیمی ترین زنی دانست که به فارسی نو شعر سروده و از وی شعری باقی مانده است.

     نقطه اشتراک روایت‌هایی که درباره زندگی رابعه نقل شده، عاشق پیشگی او به بکتاش از درباریان کعب است و نامه‌نگاری‌های عاشقانه‌ای بین آنها.  پس از مرگ کعب، پسرش جانشین وی می‌شود. در همین دوره یکی از غلامان صندوقچه‌ای از بکتاش به سرقت می‌برد به گمان اینکه جواهرات است؛ اما صندوقچه حاوی نامه‌های عاشقانه رابعه و بکتاش است. برای خوش‌خدمتی هم که شده، غلام نامه‌ها را به حارث می‌دهد و برادر غیرت‌زده حکم قتل خواهر را  صادر می‌کند.

    حارث اشعار رابعه را نیز از بین می‌برد و امروزه به غیر از هفت غزل و چهار دوبیتی و دو بیت مفرد شعری به وی منسوب نیست.

    کلیت ماجرا منطقی به نظر می‌رسد؛ اما بعدها ابوالسعید ابولخیر، عطار، جامی و … تمایل داشتند که این داستان عاشقانه را عارفانه جلوه بدهند و با آوردن روایت‌هایی در آثار خود، رابعه را عارفه‌ای معرفی کردند که از گرو عشق مجازی بکتاش به عشق الهی پی برده است. هم‌نامی رابعه با دو زن عارف دیگر در تاریخ یعنی رابعه عدویه و رابعه شامیه به بیشتر شدن این گمانه دامن زده است.

    با همه این اوصاف آنچه امروز مهم است، نه عاشق پیشگی رابعه است و نه نوع عاشقی‌اش… بلکه نکته مهم این است که بیش از هزار سال پیش در ساختار مردسالارانه ادبیات فارسی؛ زنی جسارت سرایش شعر داشته است و آن هم شعرهای عاشقانه. البته باید این مساله را هم یادآور شد که کیفیت اشعار منسوب به رابعه بلخی بسیار نازل  است و نباید از اشعارش انتظار زیادی داشت.

    کلاسیکا شماره ۵

    مهرماه ۱۴۰۰

  • درخت آسوریک، بزها بهترند یا نخل‌ها؟

    کلاسیکا شماره ۲

    آنچه امروز به‌عنوان شعر فارسی از آن یاد می‌کنیم و حداقل می‌توانیم آن را بدون ترجمه بخوانیم به قرن سوم بعد از اسلام برمی‌گردد. از قرن سوم هجری با شاعرانی مثل محمد بن وصیف، فیروز مشرقی، ابوسلیک گرگانی و البته حنظله بادغیسی و… سرایش شعر به زبان فارسی رونق گرفت.

    پیش از آن شعر به زبان فارسی با چنین اسلوبی مرسوم نبوده است. شاعران ایرانی به تقلید از اعراب شعرهایشان را به زبان عربی و ساختار آنها می‌سرودند. به‌واقع شعر کلاسیک ایرانی یک هنر وارداتی بود که بعدها به طریق مهندسی معکوس بازسازی و ایرانیزه شد. سرایش شعر به زبان عربی همچنان تا قرن‌های بعد ادامه داشت، قصاید عربی سعدی از نمونه بارز آن‌هاست.

    البته باید تأکید کنم که قوانین شعر عربی تا دوران معاصر نیز بر ساختار شعر فارسی حاکمیت دارد. آرایه ملمع در شعر فارسی نیز ریشه در همین گذشته دارد که شاعر مصراع و یا بیتی از آن به زبانی و بیت و مصراع دیگر را به زبانی دیگر می‌سراید. اولین بیت غزل‌های حافظ را به یاد بیاوریم. الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها / که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل‌ها.

    الف

    شاید بپرسید پس پیش از آن شعر و شاعری در ایران به چه صورت بوده است؟ این بحثی مفصل است. از ایران باستان متونی به زمان حال رسیده است که از وجود نوعی نظم و بیان متفاوت کلام در آن دوران سخن می‌گوید. اغلب این متون با پشتوانه مذهبی ماندگار مانده‌اند و ریشه در سنت شفاهی آن دوران دارند. مثل متن کتاب مقدس زرتشتیان (اوستا) و یا حتی متون وابسته به آیین زرتشتی مثل کارنامه اردشیر بابکان، یادگار زریران و یا حتی ارداویراف‌نامه و پندنامه اوشنر دانا.

    بعید به نظر می‌رسد که در ساختار طبقاتی آن دوران شاعری شغلی مستقل از رامشگری (خوانندگی و نوازندگی) و یا خارج از نظام مذهبی (سروده‌های مذهبی) بوده باشد. یا حداقل اگر بوده نیز آثارشان ماندگار نمانده است و به فراموشی سپرده‌شده است. البته در کتاب‌هایی همچون تاریخ سیستان (نویسنده ناشناس) ارجاعاتی به اشعار پراکنده‌شده است که سندیت آن موردتردید است.

    با همه این احوال یک اثر را برای معرفی از آن دوران برای کلاسیکای امروز در نظر گرفتم که اگرچه ریشه در مفاهیم ایدئولوژیک آن دوران دارد؛ اما از معدود متون غیرمذهبی باقی‌مانده از ایران باستان است.

    درخت آسوری یا درخت آسوریگ کتابی است منظوم در هشتصد واژه به وزنِ هجایی که به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی و خط پهلوی کتابی نوشته‌شده است. گویا متن اصلیِ کتاب به زبانِ پهلوی اشکانی و به‌صورت شفاهی روایت می‌شده و سپس در عهد ساسانی نگارش یافته است. در این داستان شاهد مناظره درخت آسوری (درخت نخل، خرما) و یک بز هستیم که هر یک از این دو در ضمن برشمردن فوائد خود، بر دیگری مفاخره می‌کند.

    در نهایت هم کدام پیروز می‌شود؟ اگر دوست دارید بدانید نخل‌ها بهترند یا بزها باید به سراغ کتاب درخت آسوریک بروید. البته در مقاله‌ای با عنوان «کهن‌ترین نمونه ادبیات کودک و نوجوان ایرانی مرور می‌شود؛ «درخت آسوریک روایتی پنج‌هزارساله» به قلم نگارنده در لینک زیر هم می‌توانید اطلاعات بیشتری کسب کنید.

    ب

    تیتر کلاسیکای این هفته را گذاشته بودم «بزها بهترند یا نخل‌ها؟» و ارجاع مستقیمی به کتاب «درخت آسوریک» است. این اثر را برای معرفی از آن دوران برای کلاسیکای امروز در نظر گرفتم که اگرچه ریشه در مفاهیم ایدئولوژیک آن دوران دارد. با این حال از معدود متون غیرمذهبی باقی‌مانده از ایران باستان است؛ حتی می‌توان از آن به عنوان کهن‌ترین نمونه مکتوب ادبیات کودکان نام برد.

    «درخت آسوریک»

    «درخت آسوریک» مناظره مفاخره‌آمیزی است میان یک «بز» و یک‌ «نـخل» که به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی سروده شده؛ ولی آن‌چه امروز‌ به دسـت ما رسیده‌ به‌ خـط پهـلویِ کتابی است. احتمالا ایرانیان این نوعِ ادبی را که دارای خصوصیات ادبیات شفاهی است، سپس در عهد ساسانی نگارش یافته است. در ادوار قدیم از بین‌‏النهرین اقتباس کرده‌اند، نمونه‌هایی از آن در متون سومری‌ـ اکدی وجود دازد.

    این کتاب منظوم در هشتصد واژه به وزنِ هجایی که به زبان پارتی یا پهلوی اشکانی و خط پهلوی کتابی نوشته‌شده است.  در این داستان شاهد مناظره درخت آسوری (درخت نخل، خرما) و یک بز هستیم. هر یک از این دو در ضمن برشمردن فوائد خود، بر دیگری مفاخره می‌کند. در نهایت هم کدام پیروز می‌شود؟ اگر دوست دارید بدانید نخل‌ها بهترند یا بزها باید به سراغ کتاب درخت آسوریک بروید. البته در مقاله‌ای با عنوان «کهن‌ترین نمونه ادبیات کودک و نوجوان ایرانی مرور می‌شود؛ «درخت آسوریک روایتی پنج‌هزارساله» به قلم نگارنده در لینک زیر هم می‌توانید اطلاعات بیشتری کسب کنید.

    yun.ir/ivt6i7

     

     

  • گفت‌وگوی  با «بهاره محمدی» درباره اثر جدیدش:

    گفت‌وگوی با «بهاره محمدی» درباره اثر جدیدش:

    گفت‌وگوی بامداد جنوب با «بهاره محمدی» درباره اثر جدیدش:

    میم حرف اول مرگ است.

    داود علیزاده

    من

    هزار سال

    هزار قلب

    به دامنت سنجاق کرده‌ام!

    اما

    مرگ به من بخشنده‌تر بود

    با دو بال فراخ

    از بار زنده‌گی

    رهایم کرد.(بهاره محمدی)

    این روزها انتشارات «نشر آثار برتر» مجموعه شعر سپید «میم حرف اول مرگ است» را از «بهاره محمدی» منتشر کرده است. این کتاب، نخستین اثر این شاعر است؛ هر چند او پیش‌تر به عنوان نویسنده داستان کوتاه در مجموعه‌داستان کولی‌ها شرکت داشته است. به‌مناسبت انتشار کتاب وی گفت‌وگوی کوتاهی با او داشته‌ایم تا مخاطبان تا حدودی با این شاعر و مجموعه شعر «میم حرف اول مرگ است» آشنا شوند.

    لطفا در شروع خودتان را برای مخاطبان معرفی بفرمایید؟

    من متولد ۱۳۵۶ شهرستان محلات هستم، دوره کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را گذرانده‌ام و سال‌های اخیر در کلاس‌های آنلاین نویسندگی (منیرو روانی‌پور) نیز شرکت کردم و مجموعه داستانی با نام داستان «کولی‌ها» با همکاری وی چاپ کردیم که سهم من از آن داستان کوتاهی بود.

    خانم محمدی بفرمایید چه شد که سراغ شعر رفتید؟

    شاید بهتر است بگویم که شعر سراغ من آمد. زبان من همیشه با بقیه آدم‌ها فرق می‌کرد. نه این که بهتر باشد نه! فقط از همان کودکی ردپای شعر، میان زندگی‌ام دیده می‌شد. مثلا «کفش» برایم فقط کفش نبود، دو بال رنگی بود که مرا به هر چه می‌خواستم می‌رساند. قاصدک‌ها و باران و خرمالو و درخت شاتوت برایم پیام‌آور عشق و سادگی بودند و خشت‌های گِلی و پرده‌های صورتی رنگ نشانه‌ روزگار خوش کودکی. بعدها با اشعار فروغ فرخزاد آشنا شدم به‌طوری که او را خدای شعر خودم می‌دانم. به نظرم بیشتز از شاعران دیگر روی من تاثیر گذاشت و باعث شد که به دنیای پر رمز و راز شاعران ترغیب شوم.

    شما نگاه لطیفی به جهان دارید. برداشت من این است که شما سرایش را غریزی می‌دانید و جوششی از درون، با این حال چطور شد که تصمیم گرفتید شعرهایتان را منتشر کنید؟

    اوایل فقط برای خودم می‌نوشتم. کم کم میل به دیده شدن در من قوی‌تر شد و نوشته‌هایم را با دیگران به اشتراک گذاشتم. منتظر شنیدن انتقادات و پیشنهادات بودم؛ حتی تشنه‌ تعریف و تمجید! در این دوره به کم و کاستی‌های شعرها پی بردم و همیشه دنبال ساده‌نویسی بودم؛ البته مورد قبول خیلی‌ها نبوده و نیست؛ اما این سبک نوشتن را می‌پسندم.

    درباره مجموعه شعر «میم حرف اول مرگ است» توضیحاتی برای مخاطبان بفرمایید به ویژه درباره عنوان کتاب؟

    از ۱۰ سال قبل گردآوری این مجموعه را شروع کردم. درباره کلمه‌ «مرگ» که در عنوان کتاب و همچنین در شعرها تکرار شده است، باید بگویم بار معنایی منفی ندارد. مرگ همیشه نجات دهنده است و تنها راه رهایی است. انتخاب نام کتاب و طرح جلد، با همین منظور بوده است و افق روشن که در پشت جلد دیده می‌شود، نشانه‌ ذره‌های باقیمانده‌ امید است و میل به زندگی.

    اگر قرار باشد حرف اصلی و جان کلام شعرهایتان را مختصر اشاره کنید، روی کدام مولفه‌ها دست می‌گذارید؟

    حرف اصلی‌ام که در واقع سرخط تمام شعرها هم نیز هست، زنان، دغدغه‌ها و تکالیف زنانه‌شان است که به عنوان «مشق» از آن‌ها یاد کردم. حال و هوای کتابم زنانه‌نویسی مطلق و مشکلات و دغدغه‌های آن‌هاست. روایت دنیای مردسالارانه‌ای است که در هاله خیانت زندگی زنان را دربرمی‌گیرد، آن‌ها را تا مرز وانهادگی سوق می‌دهد. البته سعی‌ کردم این نگاه را به صورت غیرمستقیم به مخاطب انتقال دهم. مثلا در اشعار من «زنِ دوم» در عشق مثلثی به سایه تشبیه شده و مشخصه‌اش رژ قرمز هست و یا پرده‌های صورتی و کودکی در واقع بازتاب دوران معصومیتی است که از دست رفته.

    آیا فکر نمی‌کنید این نگاه بسیار یک‌طرفه باشد؟

    به‌هر حال به‌عنوان یک زن و با شناختی که از دنیای زنانه دارم، میل داشتم دغدغه‌های زنان را بازگو کنم. از همین رو، روی این مولفه ها تاکید کردم؛ اما این به معنای نگاه یک‌سویه و یک‌طرفه نیست. هر چند شاید این بعد پررنگ‌تر باشد؛ چراکه من از دیدگاه یک زن به این جریان نگاه کردم وگرنه این دیوی (خیانت) است که هر آدمی را گرفتار می‌کند و مرد و زن ندارد.

    شده که به سمت وسوی شعرهای کلاسیک هم گرایش داشته باشید و یا بخواهید در آن سبک ها نیز شعر بسرایید؟

    باید بگویم من با حافظ بزرگ شدم و در ابتدا با قوانین قافیه و عروض آشنایی پیدا کردم و سبک نوشتاری کلاسیک. چند شعر هم با این سبک دارم و علاقه‌ام به این سبک زیاد است؛ اما با این که کلمات را محدود به قوانین و چارچوب خاصی کنم مخالفم. حتی گاهی شکل کلمات را هم تا جایی که دستور زبان اجازه بدهد، تغییر می‌دهم؛ مثلا زندگی – زنده‌گی و یا از نشانه‌گذاری‌ها و آرایش خطوط استفاده می‌کنم که در سبک کلاسیک متداول نیست. به نظرم شعر باید مثل رود جاری باشد، در مسیر خودش.

    از نسل خودتان کدام شاعران را دوست دارید؟ و آثار کدام شاعران را دنبال می کنید؟

    از شاعرهای هم نسل خودم زنده‌یاد «الهام اسلامی» را خیلی می‌پسندم و همچنین اشعار زنده‌یاد «نجمه زارع» و «غلامرضا بروسان» اشعار «سابیر هاکا» «گروس عبدالملکیان» و «افشین یداللهی» هم عالی هستند، من طرفدار سبک ساده‌نویسی هستم در عین حال که حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، حقایق تلخ اجتماع و دردها و مشکلات جامعه را به وضوح بیان می‌کنند. در واقع نوعی تلخ‌نویسی را می‌پسندم که مشخصه سبک رئال است،

    در گفت‌وگو به فروغ فرخزاد و تاثیری که برشما گذاشته است یاد کردید. فکر می‌ کنید وجه تمایز فروغ چه بود؟

    وجه تمایز فروغ با دیگر شعرای هم نسل خود و معاصر، تازه بودن و به‌روز بودن آثار اوست، طوری که هرگز کهنه نمی‌شوند، نه کلمات و نه سبک نوشتاری او. ساده‌نویسی‌اش در عین بار معنایی قوی، مشخصه  فروغ است و من گمان می‌کنم؛ حتی نسل‌های بعد از ما هم این جمله‌ام درباره فروغ را تائید خواهند کرد.

    به عنوان سخن پایانی یکی از شعرهایتان را بفرمایید؟

    منم آن کوبه‌ فولادی/ خموش مانده اما/ بر یگانه دنیایی که / به هیچ کجا/ راه نداشت!

     

    بامداد جنوب ۵ اردیبهشت ۹۸

  • تهران تا تورنتو؛ مروری بر جوایز ادبی این‌ روزها

    تهران تا تورنتو؛ مروری بر جوایز ادبی این‌ روزها

    جوایز ادبی می‌تواند ویترین معرفی نویسندگان گمنام باشد.

    تهران تا تورنتو؛ مروری بر جوایز ادبی این‌ روزها

    داود علیزاده

    هرساله جوایز ادبی متعددی تحت عناوین جشنواره، مسابقه و … برگزار می‌شود. این فعالیت‌ها در صورت برگزاری صحیح و داوری منصفانه می‎‌توانند در معرفی چهره‌های مستعد و جدید ادبی کمک قابل‌توجهی داشته باشند؛ هرچند ترکیب تکراری و یک‌نواخت داوران، شرکت برخی عوامل نشر در ترکیب داوری در سال‌های اخیر تردیدی بر استحکام و اثرگذاری این جوایز وارد کرده است؛ بااین‌حال در این گزارش مروری داشته‌ایم بر آخرین جوایز ادبی در حال برگزاری که همچنان مهلت ارسال اثر به آن‌ها باقی مانده است. لازم به ذکر است که جوایز ادبی همچون بوشهر، آب، خاتم و… نیز در مراحل پایانی خود به سرمی‌برند که در این گزارش به آن‌ها پرداخته نشده است.

    جشنواره ملی نمایشنامه‌نویسی میرزاآقا تبریزی

    نخستین جشنواره ملی نمایشنامه‌نویسی «میرزاآقای تبریزی» (جایزه ایوب آقاخانی) یکی از رویدادهای ادبی در حال برگزاری است. در این رویداد تلاش شده تا جایزه صرفا به نام فردی که مرحوم شده نامگذاری نشود و شورای سیاست‌گذاری جشنواره این دوره را به نام ایوب آقاخانی نامگذاری کرده که یکی از ارکان نمایش‌نویسی ایران است. این جشنواره از سوی انجمن مردم‌نهاد دانش‌آموختگان تئاتر تبریز با محوریت تبریز و آذربایجان، در دو بخش ترکی و فارسی برگزار می‌شود. این جشنواره با هدف تاکید بر نقش تاریخی- فرهنگی تبریز در شکل‌گیری ادبیات نمایشی مدرن ایران و تولید محتوا بر اساس فرهنگ آذربایجان راه‌اندازی شده است.

    رویکردهای جشنواره مبنی بر دو رویکرد تاریخی و معاصر است. موضوع نمایشنامه ارسالی باید در یکی از رویکردهای تاریخی یا معاصر درباره پدیده‌های تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، زیست‌محیطی، مذهبی، آیینی، اسطوره‌ای، حماسی، علمی، هنری، فلسفی، ادبی و ورزشیِ تبریز یا آذربایجان باشد. هر نویسنده می‌تواند حداکثر دو نمایشنامه به دبیرخانه ارسال کند. نمایشنامه‌های ارسالی از نظر زمان نگارش، چاپ، اجرای عمومی و جشنواره‌ای محدودیتی ندارد. جایزه رتبه اول در هر دو بخش ترکی و فارسی تندیس جشنواره و دیپلم افتخار و پنج میلیون تومان وجه نقد است. رتبه‌های دوم هر بخش سه میلیون تومان و رتبه‌های سوم یک‌میلیون تومان جایزه خواهند گرفت. دبیرخانه جشنواره پنج نمایشنامه نامزد از هر بخش ترکی و فارسی را پس از طی مراحل لازم و بدون حق تالیف به‌صورت «مجموعه نمایشنامه» منتشر خواهد کرد.

    متقاضیان می‌توانند نمایشنامه‌های خود را تا پایان اردیبهشت‌ماه از طریق سایت جشنواره به نشانی  www.tabrizdrama.ir ارسال کنند. پنج نامزد دریافت جایزه در دو بخش ترکی و فارسی ششم تیرماه اعلام می‌شوند و اختتامیه جشنواره همزمان با روز قلم (چهاردهم تیر) برگزار خواهد شد.

    مسابقه داستان کوتاه جشنواره تیرگان

    جشنواره تیرگان جشنواره هنری و فرهنگی چهارروزه است که به‌صورت دوسالانه در تورنتو کانادا برگزار می‌شود. دبیرخانه جشنواره تیرگان و کافه‌لیت از نویسندگان علاقه‌مند دعوت می‌کنند که داستان‌های کوتاه خود را به زبان فارسی برای شرکت در بخش مسابقه داستان کوتاه تیرگان ۲۰۱۹ ارسال کنند. بررسی داستان‌های دریافتی در سه مرحله از سوی گروه داوران صورت می‌گیرد و سه داستان به‌عنوان آثار برتر انتخاب خواهند شد. جوایز این رویداد ادبی به این شرح است: نفر اول: ۵۰۰ دلار جایزه نقدی، تندیس آرش کمان‌گیر و لوح تقدیر. نفر دوم: ۳۰۰ دلار جایزه نقدی و لوح تقدیر. نفر سوم: ۲۰۰ دلار جایزه نقدی و لوح تقدیر.

    داستان‌های راه‌یافته به مرحله نهایی پس از ویرایش در مجموعه‌ای به‌نام داستان‌های کوتاه تیرگان منتشر خواهند شد. هر نویسنده می‌تواند فقط یک داستان کوتاه ارسال کند و با ارسال داستان به مسابقه داستان‌نویسی تیرگان، نویسنده اجازه چاپ و انتشار آن را به جشنواره واگذار می‌کند.

    علاقه‌مندان می‌توانند تا هشتم اردیبهشت ۹۸ آثار خود را از طریق سایت مسابقه تیرگان به نشانی www.tirgan.ca ارسال کنند.

    جشنواره ادبی روایت انقلاب

    نخستین دوره جایزه مردمی و ادبی «شهید سیدعلی اندرزگو» در شهریور سال ۱۳۹۸ برگزار می‌شود. دبیرخانه جایزه از کلیه نویسندگان، مترجمان و ناشران در سه گروه: ۱) داستان بلند، رمان و شعر بزرگ‌سال. ۲) داستان کودک و نوجوان و ۳) روایت تاریخ دعوت می‌کند آثار ادبی خود را با درون‌مایه «مبارزه ادبی با تحریف تاریخ معاصر» و «بیان حقایق و روشنگری درباره رژیم پهلوی» به دبیرخانه جایزه شهید سید علی اندرزگو ارسال کنند. همه آثار تولیدی اعم از نشر و بازنشر در سال‌های ۹۶، ۹۵ و ۹۷ که دارای درون‌مایه مدنظر جایزه باشند، می‌توانند در این جایزه شرکت کنند. پدیدآورندگان می‌بایست دو نسخه از آثار خود را تا نیمه اردیبهشت ۱۳۹۸ به دبیرخانه جایزه به نشانی: تهران، خیابان انقلاب، خیابان دوازدهم فروردین، خیابان شهدای ژاندارمری، پلاک ۱۴۰ با کد پستی: ۱۳۱۴۶۷۳۸۸۴ ارسال کنند.

    پنجمین دوره جایزه ادبی «فرشته»

    شهرکتاب «فرشته» پس از برگزاری چهار دوره «جایزه ادبی فرشته» و با توجه به حضور جوانان علاقه‌مند به حوزه‌های داستان‌نویسی و عکس، تصمیم بر آن گرفت تا پنجمین دوره‌ از این اتفاق فرهنگی هنری را با موضوع «جاده» در دو بخش داستانِ کوتاه و عکس و با هدف کشف و معرفی استعدادهای درخشان، ترویج فرهنگ کتابخوانی، ترویج زبان فارسی و ضرورت نگاهی متفاوت به عکاسی برگزار کند. با این هدف و پس از بررسی‌های کارشناسی، کاوه فولادی‌نسب، حسن محمودی و آرش صادق‌بیگی؛ اعضای هیات انتخاب و ناهید طباطبایی، علی خدایی و شیوا ارسطویی داوران بخش داستان کوتاه پنجمین دوره «جایزه فرشته» خواهند بود. مهلت ارسال آثار از یکم دی‌ماه ۱۳۹۷ تا پایان روز ۳۱ فروردین‌ماه ۱۳۹۸ خواهد بود. لازم به ذکر است ارسال آثار به دبیرخانه جایزه ادبی فرشته به‌منزله واگذاری حقوق این آثار به شهرکتاب فرشته است. علاقه‌مندان برای حضور در این جایزه آثار خود را باید از طریق سایت جایزه ادبی فرشته به نشانی www.jayezefereshteh.org ارسال کنند.

    در مورد جوایز هم، جایزه منتخب هیات‌داوران برای نفر اول در بخش عکس و داستان شامل تندیس «جایزه فرشته»، لوح تقدیر، بن خرید شهرکتاب و جایزه نقدی در نظر گرفته‌شده است. همچنین جایزه ۱۰ نفر برگزیده هیات‌داوران، لوح تقدیر به همراه بن خرید شهرکتاب. چاپ ۱۰ اثر برگزیده نهایی بخش عکس و ۱۰ نفر نخست بخش داستان در کتاب و برگزاری نمایشگاه عکس برگزیدگان نهایی هیات‌داوران پس از مراسم اختتامیه خواهد بود.جایزه ادبی فرشته پس از یک دوره تجربه چهارساله، از امسال به‌صورت بین‌المللی برگزار می‌شود. مراسم اختتامیه جایزه فرشته، خردادماه ۱۳۹۸ در تهران برگزار خواهد شد.

    پنجمین دوره مسابقه ملی «افسانه‌ها»

    پنجمین دوره مسابقه ملی «افسانه‌ها» با محوریت گونه‌های فانتزی، علمی تخیلی و وحشت در دو بخش اصلی و جنبی برگزار می‌شود. در بخش اصلی، آثار کوتاه و بلند در سه ژانر فانتزی، علمی تخیلی و وحشت برای دبیرخانه مسابقه ملی افسانه‌ها ارسال می‌شود و درنهایت در هر شاخه یک نفر برگزیده اعلام خواهد شد (اثر کوتاه فانتزی، اثر بلند فانتزی، اثر کوتاه وحشت، اثر بلند وحشت، اثر کوتاه علمی تخیلی و اثر بلند علمی تخیلی).

    در بخش جنبی هم آثار در این شاخه‌ها رقابت می‌کنند: فیلمنامه و نمایشنامه (درام) که در سه ژانر نام‌برده رقابت می‌کنند و یک برنده خواهد داشت. بخش جنبی نویسنده‌ نوجوان که یک نفر برنده خواهد داشت و نفرات دوم و سوم نیز دارد (برای نویسندگان ۱۵ سال به پایین). گفتنی است برنده‌ این بخش تحت آموزش و راهنمایی تا زمان چاپ اولین اثر قرار خواهد گرفت. بخش جنبی تصویرگری (سبک‌ها و انواع) در سه ژانر نام‌برده که یک برنده خواهد داشت. دبیر مسابقه ملی افسانه‌ها پوریا شرح‌دهی است. علاقه‌مندان تا ۳۱ فروردین ۹۸ مهلت دارند آثار خود را از طریق سایت جشنواره به نشانی www.afsaneha.org ارسال کنند.

    جشنواره نقد داستان کوتاه «حیرت»

    دومین دوره جشنواره دوسالانه تحلیل و نقد داستان کوتاه «حیرت» برگزار می‌شود. این جشنواره در دو بخش آزاد و ویژه را در برمی‌گیرد. بخش ویژه، مختص تحلیل و نقد داستان‌های منتشرشده در شماره‌های اول و دوم سالنامه «داستان کوتاه خلاقانه سال (حیرت)» است. متقاضیان تا پایان فروردین‌ماه ۱۳۹۸ مهلت دارند آثار خود را از طریق سایت جشنواره به نشانی www.heyratfestival.ir ارسال کنند. مرحله نخست داوری این رویداد نیز تیرماه ۱۳۹۸ صورت می‌گیرد.

    نتایج نهایی و معرفی ۱۰ نقد برتر جشنواره تحلیل و نقد داستان کوتاه «حیرت» شهریورماه ۱۳۹۸ اعلام خواه شد که از ۵ تحلیل و نقد برتر در بخش آزاد و ۵ تحلیل و نقد برتر در بخش ویژه معرفی و تقدیر خواهد شد.

    سومین جشنواره سراسری دانشجویی داستان کوتاه «زاینده‌رود»

    معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان با همکاری سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان سومین دوره جشنواره سراسری دانشجویی داستان کوتاه زاینده‌رود را برگزار می‌کند. علاقه‌مندان به شرکت در جشنواره می‌توانند در بخش‌های ویژه با موضوع زاینده‌رود، آزاد و داستان کوتاه با موضوع اختیاری شرکت کنند. یک بخش ویژه دانشجویان ایرانی خارج از کشور نیز به بخش‌های جشنواره اضافه‌شده است.

    در بخش آزاد، برای نفر اول ۴۰ میلیون ریال، نفر دوم ۳۰ میلیون ریال و نفر سوم ۲۰ میلیون ریال در نظر گرفته‌شده و به نفرات چهارم تا هفتم نیز جوایزی اهدا می‌شود. در بخش زاینده‌رود ۳۰ میلیون ریال، داستان کوتاه کوتاه ۱۰ میلیون ریال و دانشجویان ایرانی خارج از کشور ۱۰ میلیون ریال در نظر گرفته‌شده است.

    برگزاری کارگاه‌ها و نشست‌های داستان‌خوانی در سطح شهر اصفهان، اصفهان‌گردی و داستان‌خوانی در اماکن تاریخی شهر و بزرگداشت یک داستان‌نویس پیشکسوت ازجمله برنامه‌های جنبی جشنواره به شمار می‌رود.

    مهلت ارسال آثار به سومین دوره جشنواره سراسری دانشجویی داستان کوتاه زاینده‌رود تا پایان فروردین ۱۳۹۸ خواهد بود. ثبت‌نام در جشنواره از طریق سامانه ثبت‌نام جهاد دانشگاهی واحد اصفهان به نشانی reg.jdisf.ac.ir انجام می‌شود و علاقه‌مندان می‌توانند آیین‌نامه و جزئیات مربوط به جشنواره را در این سامانه مشاهده کنند.

    انتشار بامداد جنوب ۱۹/۱/۱۳۹۸

  • نمایش ذهن زلال نیکی

     

    روزی شاید…

    «روزی شاید…» مجموعه تراوش‌های خلاقانه ذهن نیکی رعنایی است. نویسنده نوجوانی که متولد ۱۳۸۵ مشهد است و اولین کتابش را انتشارات آرسس در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است.

    کتاب از سه بخش تشکیل‌شده است. بخش عمده اثر را شعرها تشکیل داده‌اند و در میانه چند دل نوشته و در انتها سه داستان کوتاه پیوست شده است. پیشگفتار کتاب، ذهن خلاق نیکی را برآیند زندگی در خانواده‌ای اهل مطالعه و به‌ویژه تأثیر پدربزرگ فرهیخته‌اش دانسته است؛ چنانکه نیکی نیز در ابتدای کتاب، اثرش را به خانواده‌اش تقدیم می‌کند که کتاب خواندن را بیشتر از ورق زدن می‌دانند. همچنین کتاب را بیش از همه به پدربزرگش تقدیم کرده است که نگاه ژرف و عمیقش منبع الهام‌بخشی برای دست‌به‌قلم شدن نیکی بوده است.

    اشعار نیکی رعنایی سادگی دنیای کودکانه را نشان می‌دهد. نگاهی پاک و بی‌آلایش که برای جهان پیرامون خودش آشتی و آرامش را طلب می‌کند. در دل سطر سطر اشعارش بذر امید و شور زندگی را می‌توان دید. بن‌مایه‌های اشعارش متعدد و متکثرند. از دل‌نوشته‌ای برای معلمش آقای بازرگان که در آن صادقانه حس دیدار نخست را بازآفرینی می‌کند تا قطعه‌ای همانند «حیاط خانه مادربزرگ» که در آن سوگواره‌ای می‌سراید بر حجم تهی و خلوت نبود مادربزرگی که دیگر حضور ندارد. از یک‌سو مادر آرمانی خودش را در دل‌نوشته‌ای به نام «اگر من جای مادرم بودم» ترسیم می‌کند و در واکنشی بعید از نوجوانی در این سن با مادران داغ‌دیده فاجعه سانچی هم‌دردی می‌کند.

    در برخی اشعار او عبارت و ترکیب‌هایی است که نشان دیگر شاعران کلاسیک و معاصر را در دل دارد. هرچند این مسأله طبیعی و قابل پیش‌بینی است؛ اما به نظر می‌رسد اشعار ساده او که برآمده از جوشش ذهن خلاقش نسبت به جهان پیرامون است. دل‌نشین‌تر، باورپذیرتر و صمیمی‌تر است و خواننده را به ظرافت نگاه دخترکی تیزبین رهنمون می‌کند.

    همان‌طور که ذکر شد در انتها سه داستان کوتاه نیز پیوست شده است. در نهان این داستان‌ها، مخاطب با راوی سرزنده و بازیگوشی روبروست که سعی دارد شیطنت‌های کرده و ناکرده‌اش را در کنشی خلاقانه در دل قصه‌ جا دهد. داستان «عملیات نامرئی» گواه این امر است.

    در حیاط خانه مادر بزرگ

    چمن‌ها تا بالای پایم می‌رسد

    نوای سحرانگیز بلبل در گوشم می‌پیچد

    باد تاب آویزان از درخت را تکان می‌دهد

    به یاد مادربزرگ که دیگر نیست

    اشک ریختم

    آسمان دستش را بر شانه‌ام گذاشت

    ابرهایش را هم‌دردم کرد

    و همه با هم گریستیم

    شاخه گلی چیدم و غمگین از سرنوشت

    روی خاک مادربزرگ گذاشتم

    و در دل گفتم:

    آسوده بخواب مادربزرگ. در نبودت بزرگ شدم

    رعنایی، نیکی(۱۳۹۷) روزی شاید… ، انتشارات آرسس

     

     

  • شعری از فروغ که روایت زندگی خیلی‌هاست!

    شعری از فروغ که روایت زندگی خیلی‌هاست!

    اگر قرار بود تنها یک شعر، روایت این روزهای زندگی‌ من باشد.  بی‌راه نیست اگر این شعر فروغ را انتخاب کنم. بارها و بارها این شعر را خوانده‌ام. و باخودم زمزمه کرده‌ام که کسی نمی‌خواهد باور کند که باغچه دارد می‌میرد! برای من مادر سجاده‌ای است گسترده در آستان وحشت دوزخ و پدر کار خود کرده‌ای قانع به حقوق تقاعد( مستمری بازنشستگی) و برادری که  به باغچه می‌گوید قبرستان و به اغتشاش علف‌ها می‌خندد! شاید زندگی‌ شما هم این‌گونه باشد!

    کسی به فکر گل‌ها نیست
    کسی به فکرماهی‌ها نیست
    کسی نمی‌خواهد
    باور کند که باغچه دارد می‌میرد
    که قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده است
    که ذهن باغچه دارد آرام آرام
    از خاطرات سبز تهی می‌شود
    و حس باغچه انگار
    چیزی مجردست که در انزوای باغچه پوسیده ست.
    حیاط خانهٔ ما تنهاست
    حیاط خانهٔ ما
    در انتظار بارش یک ابر ناشناس
    خمیازه می‌کشد
    و حوض خانهٔ ما خالیست
    ستاره‌های کوچک بی تجربه
    از ارتفاع درختان به خاک می‌افتند
    و از میان پنجره‌های پریده رنگ خانهٔ ماهی ها
    شب‌ها صدای سرفه می‌آید
    حیاط خانهٔ ما تنهاست.
    پدر می‌گوید:
    از من گذشته ست
    از من گذشته ست
    من بار خودم را بردم
    و کار خودم را کردم
    و در اتاقش، از صبح تا غروب،
    یا شاهنامه می‌خواند
    یا ناسخ التواریخ
    پدر به مادر می‌گوید:
    لعنت به هرچی ماهی و هرچه مرغ
    وقتی که من بمیرم دیگر
    چه فرق می‌کند که باغچه باشد
    یا باغچه نباشد
    برای من حقوق تقاعد کافیست.

    مادر تمام زندگیش
    سجاده ایست گسترده
    در آستان وحشت دوزخ
    مادر همیشه در ته هر چیزی
    دنبال جای پای معصیتی می‌گردد
    و فکر می‌کند که باغچه را کفر یک گیاه
    آلوده کرده‌است.
    مادر تمام روز دعا می‌خواند
    مادر گناهکار طبیعی‌ست
    و فوت می‌کند به تمام گلها
    و فوت می‌کند به تمام ماهی‌ها
    و فوت می‌کند به خودش
    مادر در انتظار ظهور است
    و بخششی که نازل خواهد شد.

    برادرم به باغچه می‌گوید قبرستان
    برادرم به اغتشاش علف‌ها می‌خندد
    و از جنازه‌های ماهی‌ها
    که زیر پوست بیمار آب
    به ذره‌های فاسد تبدیل می‌شوند
    شماره بر می‌دارد
    برادرم به فلسفه معتاد است
    برادرم شفای باغچه را
    در انهدام باغچه می‌داند.
    او مست می‌کند
    و مشت می‌زند به در و دیوار
    و سعی می‌کند که بگوید
    بسیار دردمند و خسته و مأیوس است
    او ناامیدیش را هم
    مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
    همراه خود به کوچه و بازار می‌برد
    و ناامیدیش
    آنقدر کوچک است که هر شب
    در ازدحام میکده گم می‌شود.

    و خواهرم دوست گل‌ها بود
    و حرفهای ساده قلبش را
    وقتی که مادر او را می‌زد
    به جمع مهربان و ساکت آنها می‌برد
    و گاهگاه خانوادهٔ ماهی‌ها را
    به آفتاب و شیرینی مهمان می‌کرد…
    او خانه اش در آنسوی شهر است
    او در میان خانهٔ مصنوعیش
    و در پناه عشق همسر مصنوعیش
    و زیر شاخه‌های درختان سیب مصنوعی
    آوازهای مصنوعی می‌خواند
    و بچه‌های طبیعی می‌زاید
    او
    هر وقت که به دیدن ما می‌آید
    و گوشه‌های دامنش از فقر باغچه آلوده می‌شود
    حمام ادکلن می‌گیرد
    او
    هر وقت که به دیدن ما می‌آید
    آبستن است.

    حیاط خانهٔ ما تنهاست
    حیاط خانهٔ ما تنهاست
    تمام روز
    از پشت در صدای تکه تکه شدن می‌آید
    و منفجر شدن
    همسایه‌های ما همه در خاک باغچه‌هاشان به جای گل
    خمپاره و مسلسل می‌کارند
    همسایه‌های ما همه بر روی حوض‌های کاشی‌شان
    سرپوش می‌گذارند
    و حوض‌های کاشی
    بی آنکه خود بخواهند
    انبارهای مخفی باروت اند
    و بچه‌های کوچهٔ ما کیف‌های مدرسه شان را
    از بمب‌های کوچک پر کرده‌اند.
    حیاط خانهٔ ما گیج است.

    من از زمانی که قلب خود را گم کرده‌است می‌ترسم
    من از تصویر بیهودگی این همه دست
    و از تجسم بیگانگی این همه صورت می‌ترسم
    من مثل دانش آموزی
    که درس هندسه اش را
    دیوانه وار دوست می‌دارد تنها هستم
    و فکر می‌کنم…
    و فکر می‌کنم…
    و فکر می‌کنم…
    و قلب باغچه در زیر آفتاب ورم کرده‌است
    و ذهن باغچه دارد آرام آرام
    از خاطرات سبز تهی می‌شود

    فروغ فرخ‌زاد.