girl
|

اکثریت فکر می‌کنیم جزء اکثریت نیستیم.

اکثریت فکر می‌کنند جزء اکثریت نیستند، این را که نوشته بودم همان وقت هاله تصحیح کرده بود که اکثریت فکر می‌کنیم جزء اکثریت نیستیم. البته که درست تصحیح کرده بود؛ اما حالا می‌خواهم قاعده مرسوم دیگری را هم بگویم. این مدت با خیلی از افرادی که هم‌کلام شده‌ام یک ویژگی مشترک در رفتارشان دیده‌ام. اینکه تلاش می‌کنند ثابت کنند که جایگاهی که در آن قرار گرفتند عادلانه نیست. باید جایگاه بالاتری داشته باشند. ثروت بیشتر، مقام بهتر، مدرک تحصیلی بالاتر و… هم‌زمان برای اثبات مغلطه‌وار چنین پنداری، تلاش دیگری نیز به‌طور موازی انجام می‌دهند. مدام سعی می‌کنند از دیگرانی مثال بزنند که آنچه دارند حقشان نیست. اگر ثروتمند است لیاقت ثروتش را ندارد. اگر مقامی دارد شایستگی‌اش را ندارد. اگر مدرک تحصیلی دارد سوادش را ندارد.

kids

حال خاطره‌ها

«حالی خوش باش و عمر بر باد مکن» سخنی از خیام در هزار سال پیش، کسی به‌اندازه خیام بر غنیمت شمردن «اکنون» اصرار نکرده است. خیام خوب می‌دانست در سرزمین مردمان خاطره‌باز زندگی می‌کند. جایی که پاس‌داشت اکنون، برای غنیمت شمردن حال نیست؛ بلکه تلاش بلاهت‌واری است برای سربلندی در ساحت خاطره… تا اگر در آینده، گذشته را مرور کردند به خودشان و دیگران اثبات کنند خاطره‌های خوبی دارند. آن‌ها هزینه و زحمت تشریفات و مراسم را می‌پردازند، هزینه و زحمت سفر را به جان می‌گیرند و با تأکید بر ثبت لحظه‌لحظه آن با عکس و فیلم، می‌خواهند در آینده شرمسار ذهن خاطره‌باز خود نباشند. پس خاطره‌بازی خوب نیست؟ اما …

blur
| |

جایزه ادبی

دارم به این فکر می‌کنم اگر صادق هدایت در مسابقه داستان‌نویسی صادق هدایت شرکت می‌کرد برنده می‌شد؟ اگر جمال‌زاده زنده بود برای جشنواره داستان‌نویسی که به نامش برگزار می‌کنند اجازه داشت به ایران بیاید؟ اگر احمد محمود با یکی از رمان‌هایش در جایزه ادبی احمد محمود شرکت می‌کرد اصلاً به مرحله‌های بعدی راه پیدا می‌کرد؟ تکلیف جلال آل احمد با نثرش هم که مشخص است! احتمال داشت یکی از داورها آن را با دفتر خاطرات کسی اشتباه بگیرند. به نام مردگان سربلند می‌کنیم. به کام رفیقان جشن می‌گیریم و انگارنه‌انگار اینجا همان سرزمینی است که بیشترین شاعر و نویسنده در تبعید دارد. بیشترین کتاب چاپ‌نشده دارد. بیشترین کتاب سلاخی شده دارد. رمان سال را به کتابی می‌دهیم درحالی‌که صدها نویسنده کتاب‌هایشان در ایران نیست و اگر هست سرقتی و افست است و این‌قدر شهامتش را نداریم که بگوییم در جوایز به‌اصطلاح خصوصی حتی اسمی از آن‌ها ببریم. طیب صالح خوب گفته بود: «ما قوم محکومی هستیم، پس با قصه‌های بامزه سرگرممان می‌کنند!»«چون قومی عطشان از عهد عاد شراب نوشیدیم، اینجا سرزمین نومیدی و شعر است؛ اما آوازخوان پیدا نمی‌شود!»

death
|

آمدنم بهر چه بود؟

بشریت همچنان برای آمدن به این دنیای پرهیاهو تنها دو راه دارد. زایمان طبیعی و سزارین؛ اما برای رفتن از این دنیا به تعداد انسان‌هایی که آمده‌اند و هستند و خواهند رفت، راه وجود دارد. مرگ طبیعی، خودکشی و قتل… حالا هرکدام هم به انواع و اقسامی، حتی به نامی: کشته شدن، مردن، فوت شدن، شهید شدن، خودکشی، درک واصل شدن، سقط شدن و… اینکه صبح‌ات را با فیلم «خانه‌ای که جک ساخت!» اثر فون تریه شروع کنی. می‌شود پیش بینی کرد که در نهایت در پایان روز متنی به این سبک و سیاق هم بنویسی. اگر روحیه حساسی دارید این متن را ادامه ندهید.

|

شفیعی‌ کدکنی!

از سال ۱۳۴۸ تا امروز چیزی حدود پنج دهه، شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران صاحب کرسی بوده است و گویا دیروز به خاطر نداشتن کارت به دانشگاه نتوانسته وارد شود*شایعه یا واقعیت؟ تکذیب خبر توسط میلاد عظیمی هم نتوانست از واکنش‌ها کم کند و هنوز بسیاری معتقدند که چنین حادثه‌ای واقعا رخ داده است. از دیروز یک سر آه از نهاد عالم و آدم برخواسته که به جامعه فرهیخته ادبی توهین شده است. به نظرم باید گفت:« جمع کنید این بساط بت سازی و پدرخواندگی را» مگر دانشگاه ارث پدر بعضی اساتید است که تا دم مرگ ول کن کرسی‌شان نیستند. شفیعی کدکنی منتهی الامال همه کسانی است که در دانشگاه ادبیات فارسی را به کتاب خودخوان مبدل کردند. شعر معنی کن‌های بی خاصیت که فقط می‌توانند

sculpture

ایکاروس

در افسانه‌های یونانی، قصه تراژیکی وجود دارد از  پدری اهل فن و پسری بلندپرواز. دایدالوس صنعت‌گر افسانه‌ای یونان از فرمان مینوس سرپیچی کرد و به همین جرم  با پسرش ایکاروس  در جزیزه‌ای زندانی شدند. دایدالوس با ترفندهایی که می‌دانست بال‌هایی از پر و موم ساخت تا به همراه ایکاروس از آنجا فرار کنند. هنگام پرواز دایدالوس یه ایکاروس گفت:«مبادا به خورشید نزدیک شوی!» 

اما ایکاروس جوان که از فرار خود به وجد آمده بود وسوسه شد که بالاتر برود و در نهایت دچار این وسوسه شد تا به خورشید برسد؛ غافل از آنکه وقتی به نزدیکی خورشید برسد گرمای خورشید موم  را آب می‌کند و بال‌ها جدا می‌شود. البته چنین اتفاقی رخ داد و ایکاروس از اوج آسمان فرو افتاد و به عمق اقیانوس فرو رفت.

shel
|

صیادان مروارید

ژرژ بیزه (به فرانسوی: Georges Bizet) ‏ (۲۵ اکتبر ۱۸۳۸– ۳ ژوئن ۱۸۷۵) از آهنگ‌سازان سرشناس فرانسوی در دوره رمانتیک بود. شهرت او بیشتر به‌خاطر اپرای کارمن است؛ اما ماجرا وقتی جالب می‌شود که بدانیم بیزه تنها ۳۶ سال زندگی کرد و اپرای صیادان مروارید را در زمانی نوشت که فقط ۱۸ سال داشت. بارها به  قطعه «فکر می‌کنم هنوز می‌شنوم» از بیزه گوش داده‌ام. اینکه کسی  ۱۵۰ سال پیش در سن ۱۸ سالگی قطعه‌ای بسازد که نوازش روح باشد در ساحت انزوا… شاهکار است. باید چشم‌ها را بست و در خلوتی مرموز به این موسیقی گوش داد. در ادامه می‌توانید این قطعه را دانلود کنید.

prague
|

روح پراگ، ایوان کلیما

تقریباً یک سال قبل از پایان جنگ، آلمان‌ها جیره شیر بچه‌ها را به مقدار ناچیزی رساندند. ( اگر اشتباه نکنم یک شانزدهم یک لیتر در روز شیر بدون چربی) آن موقع من سیزده سالم بود و شیر جیره‌بندی را دختری تقسیم می‌کرد که دو سه سالی از من بزرگتر بود. یک روز جای یک هشتم لیتر، دختر به من جیره‌ای داد تقریباً چهار برابر جیره معمول. این کار هر روز ادامه یافت. من فقط یک دلیل برای این دست و دل‌بازی غیر قابل توضیح پیدا کردم. دختر عاشق من شده بود اما…

alone1

رمان ره‍‍ـ ش، رضا امیرخانی (پرخاش بر پایتخت)

خواندن رهش یک‌وقت کافی، حوصله وافر و  عصبانیت از منطقه یک تهران می‌طلبد. از این بابت حق می‌دهم اگر بسیاری این رمان را اصلاً درک نکنند. این یک رمان عمومی برای همه نیست.
علا و لیا زوجی است برآمده از یک نگاه عاشقانه در کنار یک سفال‌فروشی در یک اردوی دانشجویی… که حالا دیگر آن طراوت روزهای نخست را ندارند. علا یکی از مدیران شهرداری شده‌است. لیا هرچند تحصیل‌کرده معماری است؛ اما به خاطر ایلیا تنها فرزندشان که از آسم رنج می‌برد. خانه‌نشین است. کدام خانه؟ خانه‌ای سنتی که از پدر لیا به ارث رسیده است و در میان برج‌سازی‌های مرسوم این روزهای پایتخت محصور است!
در این رمان ۱۹۲ صفحه‌ای قرار است راوی‌ها به صورت غرولند بیانیه‌ای علیه آلودگی هوای تهران، بیماری های تنفسی در نسل جدید، از بین رفتن صمیمیتِ میان اهالیِ شهر نشین و به ویژه همسایه ها، خیانت میانِ زوج‌ها ، تظاهر و دو روییِ کارمندان و… سر دهند. و یا به بیان دیگر توی صورت خواننده کوبیده می‌شود. جای هیچ قضاوتی برای خواننده نیست و تنها یک مجال برای خواننده می‌ماند. در ذهنش همراه لیا به همه این موارد ناسزا سر دهد و در نهایت هم به این نتیجه می‌رسد، تهران زنی است که خودبس شده، که تنها لیاقتش این است کودکی از آسمان بر آن بشا…

milky
|

آیا جهان هنوز با شتاب پیش می‌رود تا به پایان خود نزدیک شود؟

«جهان با شتاب پیش می‌رود و به پایان خودش نزدیک می‌شود.»جملاتی از سخنان اسقف اعظم وولفستان ۱۰۱۴میلادی در شهر یورک انگلستان!( انتونی گیدنز،جهان لغزنده است:۳۳)  اکنون هزار سال گذشته است.  آیا هنوز جهان با شتاب پیش می‌رود تا به پایان خودش نزدیک شود؟ به ظاهر چنین است. تمام کتب مقدس از پایان جهان صحبت کرده‌اند. باور عموم بر این است که روزی جهان به پایان خواهد رسید؛ اما چرا تصور می‌شود روزی جهان به پایان خواهد رسید؟ به نظر می‌رسد تصور پایان برای جهان یک باور کلیشه‌ای است که بی‌آنکه مورد تردید واقع شود. تنها سوژه موقوفه باورهای آخرالزمانی است. آنگاه که ابدیت را متصور شده‌اند؛ آن هم نه در جهان کنونی بلکه در سرای دیگر . باید در نظر گرفت که گذشته، بیان آینده نیست. حتی اگر بسیاری از پدیده‌ها تکرار شود. حتی اگر بسیاری از وقایع در زیست زمان به سرانجام رسیده باشد باز هم متضمن اقرار آتی نخواهد بود.