«حالی خوش باش و عمر بر باد مکن» سخنی از خیام در هزار سال پیش، کسی بهاندازه خیام بر غنیمت شمردن «اکنون» اصرار نکرده است. خیام خوب میدانست در سرزمین مردمان خاطرهباز زندگی میکند. جایی که پاسداشت اکنون، برای غنیمت شمردن حال نیست؛ بلکه تلاش بلاهتواری است برای سربلندی در ساحت خاطره… تا اگر در آینده، گذشته را مرور کردند به خودشان و دیگران اثبات کنند خاطرههای خوبی دارند. آنها هزینه و زحمت تشریفات و مراسم را میپردازند، هزینه و زحمت سفر را به جان میگیرند و با تأکید بر ثبت لحظهلحظه آن با عکس و فیلم، میخواهند در آینده شرمسار ذهن خاطرهباز خود نباشند. پس خاطرهبازی خوب نیست؟ اما خاطرهها تنها داراییهای انسانی هستند که بیهیچ زحمت و هزینه، حتی در خلوت، طعم شیرین و تلخ لحظهها را بازآفرینی میکنند. تنها خصومت خاطرهها لجبازی آنهاست. آنوقتی که میآیند و نمیروند و نمیروند… همان وقتیکه خاطره کلید گشایش دلتنگیها میشود. همان وقتیکه خاطره باعث میشود تا با همه وجود، حالی را بخواهی که خواستناش محال است. میگویند: «با حلوا حلوا دهان شیرین نمیشود!» اما در هر حال و حالتی که باشید؛ مرور یک خاطره خوب، میتواند لبخندی را خلق کند که این روزها کمی کمیاب است. بهخصوص مرور خاطره اولینها… اولین دیدار… اولین لمس تن معشوق… اولین حس پدر شدن… اولین حس مادر شدن… خاطره قبولی یک آزمون مهم… خاطره اولین مالکیت چیزی که آرزوی داشتناش را داشتهای… شنیدن حرف زدن فرزند برای اولین بار… دیدن اولین قدمهایی که برداشته… خاطره دیدن جای شگفتانگیزی که دیدید… و هزاران خاطرهای که در پستوی ذهن هر کسی، مدتهاست خاک میخورد. نوار کاست و فیلمهای ویاچاس اگر مدت زیادی در دستگاه پخش قرار نگیرند کیفیتشان افت میکند. هر از گاهی باید پخش شوند. خاطرهها هم همینطورند. گاهی باید خاطرههای خوب را از پستو بیرون کشید و روی پرده سینمای ذهن به تماشا نشست تا همان خاطره زنده بماند هم ما سرزنده…
دیدگاهتان را بنویسید