ذبیح منصوری

یک قرن منصوری‌خوانی در ایران

داود علیزاده

در ۱۹ خردادماه ۱۳۶۵ ش در بیمارستان شریعتی تهران کسی مهجورانه چشم از دیده دنیا فروبست که یکی از مهم‌ترین و تأثیرگذارترین شخصیت‌های ادبی معاصر ایران به شمار می‌آمد. هرچند تا به امروز بر سر عنوان ادبی این فرد مناقشه وجود دارد. مترجم یا نویسنده و مولف؟ شاید هم داستان‌سرایی چیره‌دست که رگ خواب مخاطبان چند نسل را در دست داشت. «ذبیح‌الله حکیم الهی دشتی» معروف به «ذبیح‌الله منصوری» برای اهل کتاب نامی آشناست. منصوری کتاب‌های بسیاری را تحت عنوان ترجمه به بازار نشر روانه کرد. خودش در مقدمه ترجمه «لولیتا» تاکید می‌کند که تا آن زمان ۱۲۰۰ کتاب را ترجمه کرده است و بر لفظ کتاب نیز تاکید دارد. آنچه امروز نیز عنوان ذبیح‌الله منصوری را در جلد خود دارد، بسیاری کتاب‌های قطور و گاه چند جلدی است. رمان‌هایی که برخی از آن‌ها مانند «خواجه تاجدار»، «سینوهه» و «خداوندالموت»، بارها و بارها از طرف ناشران معروف، تجدید چاپ و روانه بازار نشر شده است.

ulysses
|

نقطه سرخط: مقلدان جدید جویس در راه هستند!

این روزها خبر انتشار ترجمه «اولیس» جویس در محافل ادبی پیچیده است. از یک‌سو «فرید قدمی» جلد اول اولیس را با همکاری نشر «مانیاهنر» به بازار نشر ارائه داده است. از سوی دیگر «اکرم پدرام‌نیا» نیز ترجمه جلد اول خود از «یولسیز»(اولیس) را با همکاری نشر «نوگام» در صف انتشار دارد، ترجمه‌ای که به گفته پدرام‌نیا در گفت‌وگو با ایسنا در مهرماه ۹۷: «با ویرایش دقیق و خلاقانه‌ «رضا شکراللهی» که آن ‌هم چندین ماه طول کشید آماده چاپ و انتشار است.»

«نقطه سرخط»: از حاشیه تا متن «رهـ ش» آخرین رمان امیرخانی

در نقطه سرخط این هفته سعی کرده‌ایم به آخرین رمان امیرخانی نگاهی داشته باشیم و سمت‌وسوی نگاه او در این رمان را بررسی کنیم. باید در ابتدا اشاره کرد که خواندن رمان «ر هـ ش» یک‌وقت کافی، حوصله وافر و  عصبانیت از منطقه یک تهران می‌طلبد. از این بابت می‌توان انتظار داشت اگر بسیاری با این رمان ارتباط برقرار نکنند؛ چراکه دغدغه‌های اصلی این رمان جهان‌شمول نیست و برای کسانی که در مناطق متراکم پایتخت تجربه زیستن ندارند. لمس و هم‌ذات‌پنداری دشوار است.

|

شفیعی‌ کدکنی!

از سال ۱۳۴۸ تا امروز چیزی حدود پنج دهه، شفیعی کدکنی در دانشگاه تهران صاحب کرسی بوده است و گویا دیروز به خاطر نداشتن کارت به دانشگاه نتوانسته وارد شود*شایعه یا واقعیت؟ تکذیب خبر توسط میلاد عظیمی هم نتوانست از واکنش‌ها کم کند و هنوز بسیاری معتقدند که چنین حادثه‌ای واقعا رخ داده است. از دیروز یک سر آه از نهاد عالم و آدم برخواسته که به جامعه فرهیخته ادبی توهین شده است. به نظرم باید گفت:« جمع کنید این بساط بت سازی و پدرخواندگی را» مگر دانشگاه ارث پدر بعضی اساتید است که تا دم مرگ ول کن کرسی‌شان نیستند. شفیعی کدکنی منتهی الامال همه کسانی است که در دانشگاه ادبیات فارسی را به کتاب خودخوان مبدل کردند. شعر معنی کن‌های بی خاصیت که فقط می‌توانند

drag2
|

راهنمای مردن با گیاهان دارویی عطیه عطارزاده

این کتاب در نگاه اول آیتم‌های جلب مخاطب را دارد. نامی اغواگر، راوی غیرمعمول و قصه‌ای مرموز، راوی نابینا از طریق آشنایی‌زدایی از محیط پیرامون خود، جهان دیگری را به خواننده نشان می‌دهد و در این کار  موفق است؛ هرچند به‌وقت مطالعه برای مخاطب فضاهای آشنای دیگری نیز تداعی می‌شود. سکانس‌هایی از فیلم بید مجنونی مجید مجیدی و نوعی هم‌آوایی رمان با این فیلم… برای مثال معماری خانه یوسف و خانه دخترک شبیه به هم هستند، بعضی دیالوگ‌ها و به‌خصوص نامه مرتضی به یوسف در فیلم را می‌توان در متن رمان بازخوانی کرد. در فیلم همسر یوسف برای قهر به کاشان می‌رود و در رمان دخترک برای قهر درخواست رفتن به کاشان دارد. لحظه بینایی یوسف در فیلم مواجه او با پنجره اتاق بیمارستان است و دختر رمان نیز در وقت بینایی با پنجره چالش دارد. در فیلم یوسف برای عمل به فرانسه می‌رود و در بیمارستانی عمل می‌شود که فضای سبز دراماتیکی دارد. در رمان نیز دخترک برای عمل به برلین می‌رود و اتفاقاً توصیف او از حوالی برلین بعد از بینایی شباهت بسیاری به مکان‌های مورد اشاره در فیلم دارد.

البته به این متریال باید کمی از الایام طه حسین و رمان کوری ساراماگو، بوف کور، شعر دلم برای باغچه می‌سوزد فروغ را هم اضافه کنیم.

هر رمانی بدون شک ترکیبی از آثار دیگر در دل خود دارد و این رمان هم استثنا نیست. عطارزاده در این رمان منطق روایی دخترکی نابینا را تقریباً خوب از آب درآورده است هرچند این منطق گاهی از دستش خارج‌شده که قابل اغماض است. برعکس متنی که پشت کتاب نوشته‌شده است. من به تجربی و نوگرا بودن اثر اعتقادی ندارم و آن متن را تنها دستمایه اغوای مخاطب برای خرید رمان تلقی می‌کنم. همین اتیکت تجربی و نوگرا بودن و ساختار گریزی را مانعی می‌دانم که منتقد را از بیان نقصان روایت و ساختار بر حذر دارد.

restlessness
|

آداب بی‌قراری یعقوب یادعلی (گریز از کسالت عصر جمعه)

وبلاگی داشتم که تا همین مدت قبل در آن می‌نوشتم. البته کسی از دوستان سراغش را نداشت. مهجور بود و متروکه. آن قدر که آخرش خودم هم درش را تخته کردم و فاتحه‌اش را خواندم. اما الان که خواستم اینجا چیزی بنویسم یاد یکی از پست‌هایی افتادم که در آنجا نوشته بودم. بعد از بازنشستگی بابا بود. عادت نداشتم که مدام از صبح تا شب بابا را در خانه ببینم. ناخودآگاه احساس می‌کردم وقتی بابا تمام روز در خانه هست جمعه است. اسم این حالت را گذاشته بودم «جمعه‌پنداری» .

البته دیروز واقعاً جمعه بود و کسالت غروب جمعه دست از سرم برنمی‌داشت . این شد که خواستم یکی از رمان‌هایی را که مدت‌ها گذاشته بودم کنار بخوانم و در نهایت رمان« آداب بی‌قراری» از یعقوب یادعلی را …

utopia
| |

ره ش و اتوپیایی که امیرخانی آن را می‌جوید!

آرمان‌شهر یا اتوپیای اصول‌گرایان کجاست؟ اگر سیاست‌های چند دهه اخیر بررسی شود. اگر افق‌های اصولگرایان تبیین شود به چه شهری خواهد رسید؟ تهران ر ه ش قطعاً آرمان‌شهر اصولگرایی نیست که امیرخانی از آن برخاسته است. برای همین با تمام توان به هجو آن می‌پردازد؛ اما نسخه‌ای که امیرخانی در نهایت برای آرمان‌شهر ارائه می‌دهد کجاست؟ برای درک این موضوع باید به سراغ فصل آخر رمان ره ش رفت. جایی‌که…

alone1

رمان ره‍‍ـ ش، رضا امیرخانی (پرخاش بر پایتخت)

خواندن رهش یک‌وقت کافی، حوصله وافر و  عصبانیت از منطقه یک تهران می‌طلبد. از این بابت حق می‌دهم اگر بسیاری این رمان را اصلاً درک نکنند. این یک رمان عمومی برای همه نیست.
علا و لیا زوجی است برآمده از یک نگاه عاشقانه در کنار یک سفال‌فروشی در یک اردوی دانشجویی… که حالا دیگر آن طراوت روزهای نخست را ندارند. علا یکی از مدیران شهرداری شده‌است. لیا هرچند تحصیل‌کرده معماری است؛ اما به خاطر ایلیا تنها فرزندشان که از آسم رنج می‌برد. خانه‌نشین است. کدام خانه؟ خانه‌ای سنتی که از پدر لیا به ارث رسیده است و در میان برج‌سازی‌های مرسوم این روزهای پایتخت محصور است!
در این رمان ۱۹۲ صفحه‌ای قرار است راوی‌ها به صورت غرولند بیانیه‌ای علیه آلودگی هوای تهران، بیماری های تنفسی در نسل جدید، از بین رفتن صمیمیتِ میان اهالیِ شهر نشین و به ویژه همسایه ها، خیانت میانِ زوج‌ها ، تظاهر و دو روییِ کارمندان و… سر دهند. و یا به بیان دیگر توی صورت خواننده کوبیده می‌شود. جای هیچ قضاوتی برای خواننده نیست و تنها یک مجال برای خواننده می‌ماند. در ذهنش همراه لیا به همه این موارد ناسزا سر دهد و در نهایت هم به این نتیجه می‌رسد، تهران زنی است که خودبس شده، که تنها لیاقتش این است کودکی از آسمان بر آن بشا…

marufi
|

نام تمام مردگان یحیاست!

رمان تمام مردگان… از لحاظ زمان و مکان با رمان دیگر معروفی یعنی سال بلوا تناسب دارد. هر دو رمان در سنگسر رخ می‌دهد و در همان برهه زمانی… در لابه‌لای رمان از شخصیت‌های رمان سال بلوا به عنوان شخصیت‌های فرعی استفاده شده است؛ قصه اصلی رمان را می‌توان به این صورت خلاصه کرد: «داور هیزم شکن صاحب شش فرزند به نام‌های یحیا، مسیحا، اسماعیل، ابراهیم، میکائیل(پورو) و نورسا است که در طول رمان آنها را از دست خواهد داد. اما در تداعی‌واره‌ای چون زکریای پیامبر در شصت و شش سالگی و بعد از اینکه از آخرین داغ فرزندشان هفت سال گذشته است صاحب هفتمین فرزند به نام مندل می‌شود. مرگ داور، زندگی مندل… مابقی ماجرای رمان است. در این بین باید اشاره کرد که روایت رمان در خواب مندلی رخ می‌دهد که همانند اصحاب کهف در زیر بهمن به خواب رفته است و در دوران معاصر بیدار می‌شود… فضای سراسر حزن و غم‌انگیز رمان، خوانش یکباره آن را سخت می‌کند و به نظر می‌رسد کتاب همه‌پسندی نباشد. نام گذاری فصل‌های رمان نیز با خلاقیت معروفی به صورت حروف مقطعه آیه نخست سوره مریم(کعیهص) است به جز فصلی که آیه هفتم همین سوره را بر پیشانی دارد. یا زَکرِیا إِنَّا نُبَشِّرُک بِغُلَامٍ اسْمُهُ یحْیی. نثر این رمان شاعرانه‌تر از دیگر آثار معروفی است و خرده روایت‌های جذابی در تار و پود متن تنیده شده است که ادامه به آن‌ها اشاره می‌کنم