utopia

ره ش و اتوپیایی که امیرخانی آن را می‌جوید!

آرمان‌شهر یا اتوپیای اصول‌گرایان کجاست؟ اگر سیاست‌های چند دهه اخیر بررسی شود. اگر افق‌های اصولگرایان تبیین شود به چه شهری خواهد رسید؟ تهران ر ه ش قطعاً آرمان‌شهر اصولگرایی نیست که امیرخانی از آن برخاسته است. برای همین با تمام توان به هجو آن می‌پردازد؛ اما نسخه‌ای که امیرخانی در نهایت برای آرمان‌شهر ارائه می‌دهد کجاست؟ برای درک این موضوع باید به سراغ فصل آخر رمان ره ش رفت. جایی که لیا به همراه ایلیا برای نوشیدن شیر بز به کوهستان می‌‌رود. کوه نماد مأوا و ملجای  پیامبران است. جایی که موسی (ع) با خداوند ملاقات می‌کند. بر محمد (ص) وحی می‌شود؛ اما در همین کوهستان امروزی، هنوز جای بکری هست که از چشم اغیار محفوظ مانده است. انسان رهیده امیرخانی آنجاست. ارمیا در شمایلی پیامبرگونه و با الفاظی مرجوع به اسناد مذهبی، شیر شفابخش را به ایلیای مسلول از جامعه بحرانی می‌دهد و آرامبخش درون آشفته لیا است؛ اما این ارمیا با این اوصاف در کجاست؟ جایی که زیست بدویت چوپانی به تکنولوژی سلول‌های خورشیدی گره خورده است تا ارمیا از یک سو بهره‌کش مدرنیته باشد و از سوی دیگر زیست سنتی خود را ادامه دهد. این نگاه آشنا نیست؟ سرزمین و مردمی که با دست مدرنیته را پس می‌زنند و با پا پیش می‌کشند. اینکه همچنان پای در گِل نوستالژی دارند اما می‌خواهند به بلندای آینده برسند. اینکه آرامش را در بدویت رمیده از همه جهان جستجو می‌کنند اما از آنچه (بز) دارند. گاه به ازای( کتاب و اینترنت)اندیشه و تکنولوژی معامله می‌کنند. تصور می‌کنند همین حد ارتباط کفایت می‌کند. آرمانشهر اصولگرایان نیز همچین اوصافی دارد. بریده از جهان، ریشه در سنت؛ اما می‌دانند امروزه بدون مدرنیته زندگی‌شان نمی‌چرخد. بنابراین سعی می‌کنند از آنچه دارند(نفت) به جهان بدهند تا همچنان آبشخور اندیشه و تکنولوژی بر روی‌شان بسته نشود.

امیرخانی در ره ش از اصلاح این شهر از درون ناامید است. برای همین قهرمانش نه لیای راوی است و نه دیگر شخصیت‌های در شهر … قهرمانش ارمیا و هم قبیله‌ای‌هایش هست که روزی سوی شهر برانگیخته‌می‌شوند. تئوری امیرخانی همان‌گونه که از نام رمان برمی‌آید. از نو ساختن این شهر است. شهر را به ر ه ش مبدل کردن و مبدل کردن شهر به همین پناه‌گاه کوهستانی که اکنون در آن به آرامش سر می‌کنند.

«ارمیا بلند می گوید:

  • کوه‌نشین‌ها یکی دوتا نیستند… خیلی‌ها هستند که از این شهر دل کنده‌اند. روزی سوی شهر برانگیخته می‌شوند. این شهر نشد شهر دیگری… مدینه می‌سازند این حقیقت مصطفوی‌ست …من البته مهارت سلیمانی دارم و طریقت ارموی!»(امیرخانی:۱۸۹)

پ ن

– ارمیا دور از همه مردم در جایی از کوهستان برای خود پناهگاهی درست کرده است. از راه دامداری روزگار می‌گذارند. اما او صرفاً یک چوپان ساده نیست. از سلول‌های خورشیدی برق مورد نیاز خودش را تأمین می‌کند. از کوره خورشیدی گرما را… با بالابر بزهایش را به آغل می‌برد و در نهایت با گلایدری که برایش تداعی پرواز سلیمان است به پرواز در‌می‌آید. او مازاد بزهایش را می‌فروشد تا کتاب و اینترنت تهیه کند. ارمیا سالکی است از جهان رمیده که در پناه طبیعت رسالت خود را کشف معرفت درونی می‌داند تا آن زمان که برای ساختن دوباره شهری برانگیخته شود.

– کلمه ره ش نام رمان مقلوب کلمه شهر ( ش ه ر ) است.