man

زشت یا زیبا مسأله این است!

بیایید قبول کنیم که زیبایی نسبی است. زشتی هم نسبی است؛ اما پذیرش این گزاره چیزی را در ما تغییر نمی‌دهد. درون هر کسی زشتی و زیبایی معیارهای قطعی دارد. وقتی کسی پدیده‌ای را زیبا می‌داند با همه وجودش به زیبایی آن پدیده اعتقاد دارد. آن را تحسین می‌کند و یا به آن حسادت می‌کند. به همین صورت وقتی کسی پدیده‌ای را زشت می‌بیند، عقل و احساسش در تعاملی فریبنده این باور را ایجاد کرده‌اند تا درکی بدون شک برایش ایجاد شود که آن پدیده زشت است. شعار نسبی بودن زیبایی و زشتی تنها در مواقعی به کار می‌آید که شخص، محرومیت خودش را از تمتع پدیده زیبا احساس کرده باشد یا استدلال‌هایی نهفته در کلامی به او القا کرده باشند که دارنده پدیده زشتی است. از تعامل فریبنده عقل و احساس که سخن به میان می‌آید، لغزندگی مرز احساس و چوبی بودن پای استدلال هم وسط کشیده می‌شود. آن قطعیت درونی، نرم و آهسته جابه‌جا می‌شود و فرد متوجه نمی‌شود. مثل گردش زمین به دور خودش که کسی احساسش نمی‌کند. کافی است سیمای یک شخص در رسانه‌ها تحسین شود تا آن فرد در اذهان اکثریت زیبا محسوب شود هرچند پیش از شهرت کسی او را چنین زیبا ندانسته است. کافی است لباسی که با عقیده زیبایی خریده‌اند و با حظ وافر پوشیده‌اند در گذر زمان از مد بیفتد، آن‌وقت همان لباس می‌تواند بر تن فرد زار بزند و زشت‌ترین لباس دیده شود. در افسانه‌ها موتیف تغییر چهره به کرار آمده است. با یک بوسه، با یک ورد جادویی و… تغییر چهره و مبدل شدن به نسخه زیباتر را نباید فریب اذهان اغواگر بدانیم. خواست نسخه زیباتری از چهره خودمان، یک اسطوره است. یک آرزوی جمعی که هر کسی به نحوی برای رسیدن به آن شهامتش را خرج می‌کند. کسی به آراستن مو، کسی به پیرایش صورت، کسی به آرایش صورت و کسی به تیغ جراحی… و البته که گاهی در این بازار مکاره، یغمایی هم صورت می‌گیرد؛ اما در نهایت خواست نسخه بهتر از صورت خود، خواست جمعی همه انسان‌ها بوده و خواهد بود. شاید از اولین انسانی که چهره خودش را در انعکاس آبی دید این خواست شکل‌گرفته باشد. کوئیلو می‌گوید: «در باور یکی از قبایل مراکشی اگر کسی چهره خودش را در انعکاس آب دید و نترسید، حتماً به بهشت برگردانده می‌شود!» و چه بهشتی بهتر از اینکه فرد از چهره خودش راضی باشد.