اگر حدود سیزده میلیارد و هشتصد هزار سال پیش، بیگ بنگ آغاز جهان کنونی باشد و چهار میلیارد و پانصدهزارسالگی سال عمر زمین… حتی از اینها هم بگذریم و فقط عمر گونههای انسانی را در نظر بگیریم که چیزی حدود پنج میلیون و دویست هزارسال است. آنوقت جشن همگانی برای سپری کردن یک سال، شوخی تلخی است که با خودمان داریم؛ اما از طرف دیگر وقتی متوسط عمر انسانها فقط ۷۹ سال است که بسیاری به همین حد هم نمیرسند و از همین مدت، یکسوم به خواب میگذرد و یکسوم دیگر هم به کار… آنوقت فقط یکسوم باقی میماند که باز هم باید وقت تغذیه و نظافت و… را هم از آن کم کنیم. آنوقت برای لحظههای خوب بودن، برای لحظههای خود بودن چقدر میماند؟ اگر سال نو بهانهای باشد که به نامش وقت خوبی سپری کنیم حتی به حد لبخندی گذرا، روزنه امیدی باشد در این سرای آشفته، چه فرقی دارد بهانه ما برای خوشنودی، شمسی باشد یا قمری یا میلادی… بهانههای کوچک خوشبختی!
بعد باید دست به قلم شد و برنامه ریزی برای اهداف میان مدت و بلند مدت را برای این یک سال نوشت. به نظرم شروع سال میلادی موقع خوبی برای برنامه ریزی است. فاصله تقریبا سه ماهه تا نوروز، وقت کافی و مناسبی است برای اهداف نزدیک. برای اهداف بلندمدت یک سال هم می توان اول تابستان و پاییز سال بعد نقطه گذاری کرد. اما نوروز در اولین مرحله خیلی مهم است. اگر بتوانی به اهداف نزدیکتر خودت که در شروع سال میلادی تعیین کردی برسی، این باور درونت ایجاد می شود که توانایی رسیدن به اهداف بلندمدت یک ساله و یا چند ساله را هم داری. در ضمن فاصله سه ماهه تا سال جدید شمسی فرصت خوبی است تا مقدمات شروع سال جدید شمسی را هم فراهم کنی. مقاله زیر به شما کمک میکند تا برنامه ریزی بهتری داشته باشید.
دیدگاهتان را بنویسید