در جامعهشناسی ترمی وجود دارد به نام «خیر محدود» که توسط جورج فاستر و راجرز مطرح شد و به این موضوع اشاره دارد که در جوامع دهقانی، مردم مقدار خوبی و خیر در جامعه را محدود میپندارند و براساس این عقیده اگر کسی مقداری از امتیازات خوب نظیر امنیت، موقعیت، ثروت و… را به خود اختصاص دهد؛ بنابراین از سهم دیگران کم کرده است. با همین طرز فکر افراد داشتههای همدیگر را تحمل نمیکنند و سعی میکنند، همدیگر را پایین بکشند. همین طرز فکر در جوامع توسعه نیافته و جهان سومی در سطح کلان اتفاق میافتد. افراد تاب و تحمل شهرت، ثروت، مقام و موقعیت دیگران را ندارند. کسی خودش را تبلیغ نمیکند؛ بلکه سعی میکند رقبا، همکار، همدسته خودش را نقد و تخریب کند. در سطح سیاسی قابل درک است. نزاع برسرقدرت است. در بحث اقتصادی هم تا حدودی قابل اغماض است؛ اما وقتی پای فرهنگ، هنر، ادبیات، سینما… به میان میآید، آن وقت تصور درونی از این مفاهیم نازنین و آنچه در عالم واقع از اهالی آن میبینی، فاجعهبار است. تمامیتخواهی و ایزوله ذهنی به طرز فجیعی در بدنه فرهنگی اپیدمی شدهاست. شاید ایزوله و بستگی اقتصادی باعث شود از گرسنگی بمیریم؛ اما ایزوله فرهنگی و بستگی فرهنگی باعث میشود همدیگر را بکشیم. در جهانی که تتلو توانسته هوادار، شهرت، ثروت خودش را پیدا کند؛ معقولانهترین راه این است که هر کسی جای خودش را در جهان پیدا کند. به جای فوت کردن شمع دیگران، فانوس خودمان را روشن کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید