رمان رهـ ش، رضا امیرخانی (پرخاش بر پایتخت)
خواندن رهش یکوقت کافی، حوصله وافر و عصبانیت از منطقه یک تهران میطلبد. از این بابت حق میدهم اگر بسیاری این رمان را اصلاً درک نکنند. این یک رمان عمومی برای همه نیست.
علا و لیا زوجی است برآمده از یک نگاه عاشقانه در کنار یک سفالفروشی در یک اردوی دانشجویی… که حالا دیگر آن طراوت روزهای نخست را ندارند. علا یکی از مدیران شهرداری شدهاست. لیا هرچند تحصیلکرده معماری است؛ اما به خاطر ایلیا تنها فرزندشان که از آسم رنج میبرد. خانهنشین است. کدام خانه؟ خانهای سنتی که از پدر لیا به ارث رسیده است و در میان برجسازیهای مرسوم این روزهای پایتخت محصور است!
در این رمان ۱۹۲ صفحهای قرار است راویها به صورت غرولند بیانیهای علیه آلودگی هوای تهران، بیماری های تنفسی در نسل جدید، از بین رفتن صمیمیتِ میان اهالیِ شهر نشین و به ویژه همسایه ها، خیانت میانِ زوجها ، تظاهر و دو روییِ کارمندان و… سر دهند. و یا به بیان دیگر توی صورت خواننده کوبیده میشود. جای هیچ قضاوتی برای خواننده نیست و تنها یک مجال برای خواننده میماند. در ذهنش همراه لیا به همه این موارد ناسزا سر دهد و در نهایت هم به این نتیجه میرسد، تهران زنی است که خودبس شده، که تنها لیاقتش این است کودکی از آسمان بر آن بشا…
