hart

چرا هیچ خلوت عاشقانه‌ای خلوت نیست؟

در این عصر جمعه دارم ترانه Ending از Isak Danielson را در خلوتم می‌شنوم و به صورت کاملاً تصادفی بعد از اینکه فیلم جنگل نروژی(Norwegian Wood) را دیده‌ام. فیلم اقتباس موفقی نبود و حالی را گرفت که امروز اصلاً در کار نبود. جنگل نروژی در اصل رمانی است از هاروکی موراکامی و روایت سه دوست که دنیای‌شان بعد از خودکشی یکی از آنها دگرگون می‌شود. روایت پیچیده رابطه‌های کلاف‌گونه که جز کلافگی شخصیت‌ها پیامدی ندارد. به ارتباط انسان‌ها فکر می‌کنم. به پیچیدگی رابطه‌ها و طنین ترانه Ending که در سرم می‌چرخد و می‌پیچد. We’re at the end of the line… چه کسی است که در زندگی‌اش حداقل یک‌بار به ته این جاده نرسیده باشد. که شبی رسیده باشد و چشم‌هایش با خواب قهر نکرده باشد. این قسمت از مکث آخر یونس تراکمه می‌آید جلوی چشمانم. « ما، همه‌ی ما، حداقل یک زن را در طول زندگی‌مان کشته‌ایم. بعد یکی پیدا شده، آمده و جسد را با خودش برده است.» و البته این تنها مردها نیستند که زنان را در خودشان کشته‌اند. کدام مرد است که در افسون چشمان ‌زنی، هر چشم دیگری را از چشم نی‌انداخته است و در نهایت انگار رضا قاسمی لعنتی درست گفته بود:«چرا هیچ خلوت عاشقانه‌ای خلوت نیست؟ ازدحام جمعیت است در تختخوابی دو نفره؟ چرا هر کس چند نفر است؟ با چهره هایی گوناگون؟ چرا عاشق کسی می شویم اما با دیگری به بستر می‌رویم؟ چرا عشق جماعی است دسته جمعی که در آن هر کس هر کس دیگر را می‌گ‍ ای‍ د جز من که همیشه گای‍ ‍ی‍ ده می‌شوم؟»


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *