کریستف کلمب تنها یک فکر به ذهنش رسید.  حالا که زمین کروی است پس اگر به سمت غرب حرکت کند در نهایت به شرق خواهد رسید. به هندوستان پر رمز و راز. برای همین از پادشاهی کاستیل ناوگان کشتیرانی  گرفت و مسافرتش را شروع کرد تا با حرکت به سمت غرب از شرق اسرار آمیز سر در بیاورد؛ اما ناخواسته در سال ۱۴۹۲ پای در راهی گذاشته بود که در امتدادش قاره جدیدی را کشف کرد. هرچند تا زمان مرگش هیچ وقت متوجه نشد که قاره جدیدی را کشف کرده است و البته هنوز مانده بود تا آمریگو وسپوچی بیاید و بگوید که سرزمینی که شما رفتید شرق اسرارآمیز نیست بلکه غرب جدید است.

این تنها قصه های شرقی نیست که اما و اگر دارد، حتی در وقایع غربی هم همیشه جای یک افسوس باقی می‌ماند.  جای یک اما  و اگر… اگر  کریستف کلمب دانسته بود که قاره جدیدی را کشف کرده است، حالا شاید به قاره آمریکا می‌گفتند کلمبیای شمالی و جنوبی! شاید زندگی صرف یک فعل شرطی است که بدجور هم قیدش رعایت می‌شود. اگر چنین بود اگر چنان بود اگر…

می‌گویند: بال زدن پروانه‌ای در برزیل، به طوفان ویرانگر تورنادو در آمریکا می انجامد. البته می‌دانم این مثال صرفاً یک مثال سمبلیک برای درک موضوع سیستم‌های آشوبی است و به این معنا نیست که چنین چیزی واقعاً اتفاق می‌افتد. اما همین سیستم می‌گوید پدیده‌های کوچک در طول امتداد خود چطور به وقایع بزرگ ختم می‌شوند. یک اگر… یک اما… در نقطه محوی از حرف و حدیث‌ها می‌تواند ماجرا را به کل دگرگون کند.

همه این نکته‌ها بدیهی است اما چرا فراموش می‌کنیم؟ چرا مثل مستان لایعقل محو روزمرگی می‌شویم؟ جف اولسون می‌گوید. کارهایی که انجام دادن و انجام ندادنش ساده است به مرور زمان در زندگی تأثیر شگرفی دارند. اضافه کردن یک شکلات در روز به رژیم غذایی به ظاهر ساده است. نخوردن آن هم ساده است اما همین شکلات کوچک با کالری ناچیزی که دارد در طی چند ماه می‌تواند چند کیلو به وزن آدم اضافه کند.

کارهای دشوار را انجام نمی‌دهیم یا نیروی بیشتری برای انجامش می‌گذاریم. کارهای آسان را هم همین صورت یا از آن می‌گذریم  یا به سادگی انجامش می‌دهیم. اما آنچه زندگی کلی ما را تشکیل می‌دهد فعالیت‌هایی است که به صورت مستمر انجام می‌دهیم. آن‌ها هستند که …..  اصلاااا حوصله نوشتن ندارم … اه …

 


دیدگاه‌ها

یک پاسخ به “اما… اگر…”

  1. گاهی وقت‌ها

    دلت می‌خواهد با یکی مهربان باشی

    دوستش بداری

    وَ برایش چای بریزی

    گاهی وقت‌ها

    دلت می‌خواهد یکی را صدا کنی

    بگویی سلام،

    می‌آیی قدم بزنیم؟

    گاهی وقت‌ها

    دلت می‌خواهد یکی را ببینی

    بروی خانه بنشینی فکر کنی

    وَ برایش بنویسی

    گاهی وقت‌ها…

    آدم چه چیزهایِ ساده ای را

    ندارد!

    افشین صالحی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *