یقثشئ

شاید رؤیاتو گم کردی!

مدت‌هاست به این باور رسیدم؛  اون چیزی که می‌تونه آدم رو  به موقع از خواب بیدار کنه، نه ساعت زنگ‌داره و نه آلارم گوشی موبایل، بلکه اشتیاق و انگیزه‌ای که تو وجودت برای بیدار شدن داری. یه جمله معروف و کلیشه‌ای هم هست که می‌گه: «می‌تونی از خواب بیدار بشی و دنبال رویاهات بری و یا می‌تونی بخوابی و خواب رویاهات رو ببینی!»

حالا باید از خودت بپرسی کدومش؟ اما قبل از اینکه به این سوال برسی باید رویاهات رو پیدا کرده باشی، هدف‌هات رو مشخص کرده باشی. شاید گره اصلی ماجرا تو همین نقطه قرار داشته باشه. اینکه خیلی از آدم‌ها واقعاً نمی‌دونن از زندگی و دنیا ‌چی می‌خوان؟!

در کودکی رویاهای صادقانه اما کوچکی داری، نوجوانی و جوانی وقت رویاهای بزرگ و شاید دست‌نیافتنی باشه و همین‌طور که سن و سال آدم طی می‌شه، رویاها  دونه دونه لای گیر و دارهای زندگی گم می‌شن، فراموش می‌شن، این جور مواقع یه دفتر خاطرات قدیمی، ملاقات با یه دوست دوران کودکی و نوجوانی، یه سفر کوتاه به زادگاه یا مکان‌هایی که کودکی‌ات درش سپری شده و…  می‌تونه یادت بیاره که رویاهای شگفت‌انگیزت چی بودن و چی شده که به این زندگی حال حاضرت رضایت دادی؟

باید به رضایت داشتن برسی نه رضایت دادن چون مدام همه تو رو ترغیب می‌کنن که به هر چه هست و هر چه داری رضایت بدی، شاید به این مستقیمی حرفاشون رو نزنن. اما در لفافه همین مقصود رو دارن. گاهی حتی با لفظ قناعت کردن وجودت رو به بدبختی‌هات تنزل می‌دن. از من می‌شنوی به کم راضی نشو  وگرنه بعد از یه مدت ظرفیتت کم میشه. حقیر می‌شی و انسان حقیر هم به  چیزی نمی‌رسه!

 

 

 

 

 

نوشته‌های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *