بیمار، فاعل، مفعول
در جهان پیش از مدرن، کسی که بیمار میشد با او در موضع فاعلیت برخورد میشد. به این معنا که او کاری کرده بود که بیمار شده است. طبیب از او درباره تغذیه، فعالیت و … سؤال میکرد. هنوز هم در باور سنتگرای خانوادهها، بیمار یک فاعل است. وقتی فرد سرما بخورد، به او گفته میشود لباس مناسب نپوشیدی یا مرتکب کاری شده است که سرماخورده است. حتی به عبارتهایی که برای نام بیماریها انتخابشده دقت کنیم. همین مسأله به چشم میآید. سرماخورده است. بیمار در حالت فاعل سرماخورده است؛ اما در دنیای مدرن بیمار از موضع فاعل به مفعول تغییر جایگاه داده است. به این معنا که فرد وقتی بیمار میشود دلیلی خارج از فعلیت او باعث شده دچار بیماری شود. ویروس، باکتری و یا حتی ژنتیک و وراثت…
پیامد این تغییر زاویه دید در دو سطح خودش را نشان میدهد. اول در ساحت پزشکی. بیمار مفعولی است که فعلش سندیت ندارد و ملاک جواب آزمایش، نظر سونوگرافی، رادیولوژی و … است. برای همین است که پزشکان به حرف بیمار توجهی ندارند. اولین گزینه فرستادن بیمار به آزمایشگاه و … است. اتفاق بعدی که در ادامه رخ میدهد انسان از فاعل به مفعول و از مفعول به سوژه مبدل میشود. بهعبارتدیگر بیمار با یک مواد آزمایشگاهی هیچ تفاوتی ندارد.
در سطح دیگر، واکنش خود بیمار در این موضع جدید. وقتی کسی در فعلی دخالت ندارد و در موضع مفعول قرارگرفته است؛ پس خارج شدن از حیطه آن فعل هم در اختیار خودش نیست و دوباره وارد شدن به آن حیطه هم از فعل خودش جدا است.
بیمار برای بهبودی منتظر نظر پزشک، تجویز دارو و… است. از بعد روانی این بیمار حتی اگر بدنش هم بهسلامتی برگردد ازلحاظ ذهنی همچنان احساس بیماری دارد.یکی از دلایل مراجعه بسیاری از افراد به مراکز درمانی، بدون اینکه بیماری داشته باشند. همین نگرش است و یا یکی از دلایلی که این همه پزشکان بیمار را به آزمایشگاه، سونوگرافی، رادیولوژی و… ارجاع میدهند نیز همین نگرش است.
دیدگاهتان را بنویسید