از آخرین باری که رفته بودم شنبه بازار، مدتها میگذشت و اصلاً یادم نیست کی بوده و چه موقع! اما امروز رفتم. شنبه بازار یک قاعده بیرحمانه دارد. اینکه ناگهان یکی، به هر دلیل نرخشکنی میکند! امروز هم دیدم. سر چند جنس چند نفر ناگهان نرخشکنی کردند! بعد مابقی هم مجبورند یا جنسشان را نفروشند(دستفروش با میوه و ترهبار روی دست مانده چه کند؟!) و یا به نرخ شکسته تن بدهند.
البته انجام هر نوع رفتار غیر عرفی برای فروشنده رهگذر و بیمکان غیر طبیعی جلوه نمیکند، به هر حال قرار نیست مشتری را دائم برای خودش حفظ کند و یا نسبت به کاسب همجوار مروتی خرج بدهد. مهم برایش امروز است و بس… البته شاید این نوع رفتار هم یکی از تبعات اتمیزه شده جامعه باشد. در جامعه اتمیزه شده هر کسی تنها به فکر منافع شخصی خودش است و این اتمیزه شدن آن قدر پیش میرود تا اینکه برای توهم بقا، مثل گردان موشها، شروع میکنند به خوردن همدیگر… حال جامعه کنونی هم شبیه به همین وضع شده است. هر کسی میپندارد باید جای پای خودش را محکم کند، بیتوجه به اینکه کشتی جامعه در حال غرق شدن است.
با کمی دقت میتوان یافت که این اتمیزه شدن جامعه از کجا دارد به اذهان زودباور تزریق میشود.
در موقعیت اول نارضایتی از وضع موجود و بی اعتمادی به مدیریت کل
در موقعیت دوم آموزههای غیر علمی و بیپایه بهبود شخصی و موفقیت.
موقعیت اول سطوح مختلف جامعه را دربرمیگیرد و در کل بدیهی به نظر میرسد. گفتگوی ساده پیرمرد طبسی با وزیر کشاورزی موجز و ژرف وضعیت موقعیت اول را نشان میدهد.
پیرمرد طبسی: « گفتم یک عدد گوجه فرنگی در مملکت هفتصد تومان شده و بعد این شعر را خواندم که «روزگار است هر روز بدتر می بینم/ این جهان را پر از خوف و خطر می بینم/ دختران را همه جنگ است با مادر/ پسران را به بدخواه پدر می بینم» و بعد گفتم خودتان می دانید و مملکتتان، دست بر شانه ایشان زدم و گفتم خداحافظ و سپس از آنجا رفتم.»
وضعیت چنان اسفبار است که دیگر عبارتی برای پیرمرد نمیماند مگر اینکه بگوید:« خودتان میدانید و مملکتتان!» این پیرمرد از جنس انسانهای کمیابی است که در عین درد شخصی(تورم) درد مشترک جمعی (فروپاشی جامعه) را احساس میکند و گوشزد مینماید.
و هنوز به قافله اتمیزه شده اضافه نشده است.
و اما دسته دوم. باید گفت کسانی که از رهاورد موقعیت دوم اتمیزه میشوند به مراتب خطرناکترند. در آموزههای موفقیت مدام به افراد گفته میشود که خالق سرنوشتتان، خودتان هستید. اگر فقیر، ناموفق، بیچاره هستید پس دلیلش خودتان هستید چون آموزههای موفقیت را به کار نگرفتهاید، چون تلاش کافی نکردید و …
این نگرش مسئولیت مدنی، مسئولیت اجتماعی را از شانههای کلیت جامعه و صد البته دولت برمیدارد و همه چیز را در فردیت خلاصه میکند. حاصل؟ فرد تنها یک مسیر میبیند. هر کاری انجام دهد تا شرمسار ندایی نباشد که پس از این آموزهها فعال شده است. حال اگر موفق بشود با چه کسی روبرو هستیم. یک فردگرایی که دیگران را هم به شدت به تیپ فردیت خودش تشویق میکند.
باید این واقعیت را در نظر داشت که دیگر عصر پارینه سنگی نیست و زندگی فردی در تناسب با موقعیت و وضع اجتماعی تعریف میشود. در جامعه ایران روز به روز به این دسته فردیتگرای خطرناک اضافه میشود و در مقابل وقتی پای نگرش جامعه محور و اجتماعی در میان باشد، گروه فشار حاکم آن را با ایدئولوژیهای بنیادی گره میزند. به معنای ساده و تعریف سر راست باید گفت، ما با فردیتهای خودخواه و جمعیتهای بدخواه روبرو هستیم.
دیدگاهتان را بنویسید