سال ۸۴ در خوابگاه دانشجویی، شبی که امتحانی داشتم و حس و حال خواندنش را نداشتم ناگهان چشمم به کتاب مکتوب از پائولو کوئیلو افتاد. کتاب یکی از هم اتاقیهایم بود. هر چه بود بهتر از خواندن کتابی بود که فردایش امتحانش را داشتم. برای همین مشغول خواندش شدم. کتاب مجموعهای بود از داستانکهای استعاری… کوتاه و سرگرم کننده… و شاید به زعم خود کوئیلو آموزنده. به هر حال آن شب گذشت. تا اینکه همین دو روز پیش چشمم به کتاب مکتوب افتاد. به صورت تصادفی باز کردم. مطلبی نوشته بود درباره دوست داشته شدن! در خاطرم نبود که این مطلب را قبلاً خواندهام. مطلبی هم داشتم که خودم درباره دوست داشته شدن نوشته بودم. بحث مقایسه نیست. بحث موازی هم نیست. فقط برای اینکه برایم جالب بود هر دو را اینجا نشر میدهم.
استاد می گوید:اغلب دوست داشتن آسان تر از دوست داشته شدن است.
پذیرفتن کمک و پشتیبانی دیگران را دشوار مییابیم . تلاشهای ما برای مستقل جلوه کردن ، دیگران را از فرصت تجلی بخشیدن به عشقشان محروم می کند .
والدین بسیاری به هنگام پیری، فرزندانشان را از دریافت همان عاطفه و حمایتی محروم میکنند که در کودکی دریافت میکردند. بسیاری از همسران، به هنگام بلا خجالت میکشند از همسر خود کمک بخواهند. بدین ترتیب، آبهای عشق را حاری نمیکنند. باید حرکت محبت آمیز دیگری را بپذیرید. باید بگذارید دیگران به شما کمک کنند. به شما نیروی حرکت بدهند .اگر این عشق را با خلوص و فروتنی بپذیرید ، میفهمید که عشق نه دادن است و نه گرفتن … شراکت است.
مکتوب، پائولو کوئلیو:۵۶
تاریخ مصرف آدمها در زندگی شما چقدر است؟ تا وقتی لازمشان داری؟ تا وقتی زندهاند؟ یا وقتی دوستت دارند؟ یا وقتی دوستشان داری؟ این آخری از همه غمانگیزتر است. پیچیدهتر است. میروند از زندگیات؛ چون دوستت دارند و دوستشان نداری! اگر بگویی بمان، تن میدهی به یک ریای ناروا… واقعاً کسی که میگوید:« دوستت دارم!» حقاش نیست که بماند و برایش نقش بازی کنی! میتوانی ساده بگویی:«برو!» نه! این هم حقاش نیست! با یک «برو!» دلش را بشکنی! میبینی دوستداشته شدن چقدر پیچیدهتر از دوستداشتن است؟ شاید برای همین است که شاعرها همیشه برای دوستداشتن شعر سرودهاند نه برای دوستداشته شدن!
دیدگاهتان را بنویسید