Notice: Function _load_textdomain_just_in_time was called incorrectly. Translation loading for the insert-headers-and-footers domain was triggered too early. This is usually an indicator for some code in the plugin or theme running too early. Translations should be loaded at the init action or later. Please see Debugging in WordPress for more information. (This message was added in version 6.7.0.) in /home2/davooir/public_html/wp-includes/functions.php on line 6121
نقطه سر خط … – برگه 4 – نوشته، گفت‌وگوها و مقالات داود علیزاده

بلاگ

  • گفت‌و‌گوی من با «غنچه وزیری» نویسنده رمان «گیسیا»

    گفت‌و‌گوی من با «غنچه وزیری» نویسنده رمان «گیسیا»

    گفت‌و‌گوی من با «غنچه وزیری» نویسنده رمان «گیسیا»

    رمان جهانی است با چشم‌انداز بی‌انتها

    داود علیزاده

    غنچه وزیری داستان‌نویسی که پیش از این در سال‌های ۸۴ و ۹۱ کتاب‌های «هیاهوی سکوت» نشر واج و «آهسته گفت یادم نیست» نشر تیرگان را منتشر کرده بود، در ماه‌های اخیر با رمان «گیسیا» به همت انتشارات هیلا (مجموعه انتشارات ققنوس) به پیشخوان کتابفروشی‌ها بازگشته است. واژه گیسیا نامی کردی، لکی است و به معنای دختری با گیسوی بلند و سیاه. غنچه وزیری در توضیح کتابش می‌گوید : «گیسیا، زنی است که دل در گرو فرهنگ و ادبیات سرزمین مادری‌اش (کردستان) دارد؛ ولی سال‌هاست بین او و ریشه‌هایش فاصله افتاده است. او در گیر و دار زندگی روزمره است؛ اما در آخرین شب تابستان با تغییری غیرمنتظره در زندگی‌اش روبرو می‌شود. گیسیا در تکاپوی سر و سامان دادن به اوضاع و در تلاش برای برگردان زندگی‌اش به وضعیت قبل سفری می‌کند به درون خودش و خاطراتش را با سه مرد مهم زندگی‌اش می‌کاود.»

    در قسمتی از رمان آمده است: «گیسیا چشمانش را باز کرد و به ساعت نگاه کرد. نزدیک ظهر بود. در رختخواب غلت زد. بیدار شو گیسیا! تمام روز تعطیل را هم که بخوابی باز هم دل‌تنگی فرصتی برای خود پیدا خواهد کرد. بلند شو گیسیا! دلتنگی سهم روزهای تنهایی توست. نمی‌توانی و نباید از آن بگریزی. بلند شو و زمان دلتنگی‌‌ات را زودتر سپری کن. بلند شو بگذار امید هم فرصتی برای خود داشته باشد. اگر تمام روز را بخوابی، دل‌تنگی نمی‌رود و امید نمی‌آید.»

    رمان گیسیا برای این نویسنده بازخوردهای مثبتی را به همراه داشته است و او را برای نوشتن رمان‌های بعدی مصصم کرده است.  در ادامه گفتگویی با این بانوی نویسنده داشته‌ایم که خواندن آن خالی از لطف نیست.

     در مقدمه تا حدودی شما را معرفی کرده‌ام؛ اما لطفاً برای آشنایی بیشتر خودتان را برای مخاطبان بامداد جنوب معرفی بفرمایید؟

    غنچه وزیری هستم متولد ۵۶ در شهرری. تحصیلاتم در رشته ادبیات فارسی است و از کودکی داستان می‌نوشتم. تابه‌حال یک مجموعه داستانک و یک مجموعه داستان کوتاه داشته‌ام و گیسیا سومین کتاب من است. درزمینه ادبیات کودک هم فعالیت دارم.

    از رمان گیسیا شروع کنیم؟ چه شد که این نام را برای رمان انتخاب کردید؟

    این نام را همسرم ( دکتر مجتبی دماوندی) برای رمان انتخاب کرد. من مطمئن نبودم اسم خاص که اسم شخصیت اصلی داستان است، نام خوبی برای رمان باشد؛ ولی او گفت: «گیسیا نامی متفاوت و کهن است و متناسب با شخصیت و حال و هوای رمان.» وقتی گیسیا را برای داوری به نشر «ققنوس» سپردم، نظر یکی از داورها بر تغییر نام رمان بود؛ ولی من نمی‌توانستم و نمی‌خواستم نام رمان را تغییر دهم و گیسیا، گیسیا ماند.

    بنابراین نام رمان، یادگار استاد فقید، دکتر مجتبی دماوندی است- روحشان شاد و یادشان گرامی- بفرمایید جرقه نوشتن رمان گیسیا از کجا زده شد؟

    سال‌ها قبل (حدود ده سال پیش) یکی از دوستانم تعریف کرد که تحت‌فشاری که زندگی به او تحمیل کرده بود، جلوی آینه ایستاده است و موهای بلندش را (که عاشقانه دوستش داشته) کوتاه کرده است. این تصویر ساده و عمیق در ذهنم حک شد. عمل این زن برایم جنبه‌ فردی و شخصی نداشت. انگار هر زنی می‌توانست جای او باشد. سال‌ها به این بریدن و یا برعکس آن رسیدن اندیشیدم. که در ذهنم نتیجه‌ بلوغ فکری بود. تا اینکه گیسیا را پیدا کردم. زنی که می‌توانست نماینده‌ همه‌ی کسانی باشد که هویت حقیقی خودشان را گم کرده‌اند.

    در تار و پود رمان گیسیا اطلاعات بومی و گاه جمله‌های محلی  کردی استفاده شده است. منابع تحقیقاتی جداگانه داشتید یا این موارد از زندگی شخصی شما سرچشمه گرفته بود؟

    هر دو. من نه سال سنندج زندگی کردم. تا حدودی با سرزمین مادری گیسیا آشنا هستم. بااین‌حال در زمان نوشتن گیسیا مرتب با دوستم، «په پوله سید زاهدی» صحبت می‌کردم. کتاب به او تقدیم شده است چون روی همه‌ بخش‌های مربوط به کردستان با دقت نظر داده است. بسیاری از قسمت‌ها به پیشنهاد او اضافه یا کم شده است. جمله‌های کردی را هم او ترجمه کرده است.

    در رمان گیسیا با راویان مختلف روبرو هستیم. این تغییر راوی دلیل خاصی داشته است؟

    بله این تغییر راوی عمدی بوده است. سعی کرده‌ام سیر بازگشت به خویشتن گیسیا را از طریق زاویه‌ دید هم نمایش دهم. گیسیا زنی است که از خود واقعی‌اش فاصله گرفته است در بخش اول (گیسی) راوی سوم شخص محدود است. در بخش دوم هم باز راوی سوم شخص محدود است و قسمت‌هایی که بازگشت به گذشته و کودکی گیسیا است؛ راوی اول‌شخص می‌شود و گیسیا دارد سعی می‌کند به سمت خودش بازگردد. در بخش سوم (گیس سیاه) بخش عمده‌ای از داستان را شاهو روایت می‌کند (مردی که گیسیا را به ریشه‌هایش وصل کرده است) و همین‌طور در این بخش گیسیا به‌طور مرتب مورد خطاب خودش قرار می‌گیرد. در بخش آخر (بنفشه) راوی اول‌شخص می‌شود و گیسیا به خود حقیقی‌اش برمی‌گردد.

    چه مدت زمان نگارش گیسیا طول کشید و برای نگارش آن برنامه خاصی داشتید؟

    نوشتن گیسیا حدود نه ماه طول کشید. من یک طرح کلی در ذهنم بود. برای اینکه به نوشتن ترغیب شوم، تصمیم گرفتم تعدادی از دوستان و آشنایانم را با داستان همراه کنم. پس یک گروه تلگرامی درست کردم و هر شب یک پاراگراف می‌نوشتم. در این مدت این دوستان با صبوری همراه من و گیسیا بودند. اتفاقات جالبی هم می‌افتاد؛ مثلاً دوستان در مورد داستان بحث می‌کردند، اعتراض می‌کردند، ابراز خوشحالی می‌کردند، ایراد می‌گرفتند و…

    یا یک‌بار فرصت نوشتن نداشتم و اعضای گروه منتظر بودند و من گفتم: «ببخشید امشب منتظر داستان نباشید. کارهایم مانده است.»

    یکی از دوستانم گفت: «من می‌آیم وهر کاری داری انجام می‌دهم ولی تو فقط بنویس.»

    به‌هرحال گیسیا را مدیون همراهی و همدلی این عزیزان هستم.

    در حال حاضر شما هم تجربه داستان کوتاه دارید و هم تجربه نگارش رمان، آینده ادبی خودتان را دوست دارید در چه مسیری ادامه دهید؟

    تمایل دارم رمان بنویسم. رمان جهانی است با چشم‌انداز بی‌انتها. شخصیت‌های رمان خیلی بیشتر از داستان کوتاه آدم را مجذوب خودشان می‌کنند. برای من و دو سه نفر از دوستانم که در نوشتن گیسیا همراهم بودند، گیسیا  شخصیتی خیالی نیست. وقتی در موردش حرف می‌زنیم انگار وجود دارد. انگار یکی از ماست؛ بنابراین تمایل دارم باز هم‌چنین تجربه‌ای را تکرار کنم. علاوه بر این، وقتی گیسیا را نوشتم بیشتر از قبل با ضعف‌های خودم در نوشتن آشنا شدم.

    از ویژگی های قلم شما ، جملات کوتاه و گاهی متمایل به سجع دیده می شود. این امر را تحت تاثیر کدام کتاب یا نویسنده می دانید؟

    راستش نمی‌دانم. این تأثیر قطعاً غیرمستقیم بوده و من چه در درون‌مایه چه در سبک نگارش سعی کرده‌ام تحت تأثیر نباشم؛ ولی به‌هرحال خودم هم آگاهم که تأثیر اجتناب‌ناپذیر است و البته شاید هم بد نباشد.

    بن مایه اصلی رمان گیسیا چیست؟ به نظر شما مخاطب اصلی این کتاب چه کسانی می توانند باشند؟

    بن‌مایه اصلی داستان همان‌طور که اشاره کردم نشناختن خود و نشناختن هویت خود است و تلاش برای یافتن خود. به نظر من هر کس می‌تواند مخاطب گیسیا باشد. شاید گیسیا به سبب اسمش و شخصیت اصلی‌اش، داستان زنانه‌ای به نظر برسد؛ ولی مخاطب داستان هم زنان هستند هم مردان. هویت مسئله‌ای زنانه نیست هرچند که از دید یک زن به مسئله نگاه شده است و گره اولیه و اصلی داستان، معضلی زنانه است. در عین حال داستان سه شخصیت مرد دارد. در داستان زیاد با شهداد آشنا نمی‌شویم، خواسته‌ام مخاطب خودش جاهای خالی را در مورد شهداد پر کند؛ ولی هیوا و شاهو دو شخصیت مرد تأثیرگذار در داستان هستند.

    نکته بعدی اینکه تابه‌حال بازخوردهای زیادی از مخاطبان گیسیا دریافت کرده‌ام. زن و مرد و در سنین مختلف با گیسیا ارتباط برقرار کردند؛ بنابراین نمی‌توانم بگویم مخاطب خاصی دارد.

    این را هم بگویم که دخترم کتاب را به دوستش معرفی کرد و این نوجوان چهارده‌ساله در یک بعدازظهر صد و چهل از صفحه از کتاب را خوانده بود و من بسیار خوشحال شدم که نوجوانان هم می‌توانند مخاطب گیسیا باشد.

    ازبانوان  نویسنده هم نسل خودتان آثار چه کسانی را می پسندید و دنبال می کنید؟

    سعی می‌کنم تا جایی که می‌توانم بیشتر آثار مطرح را بخوانم و دنبال کنم؛ ولی از همه بیشتر آثار خانم زهرا عبدی و خانم بلقیس سلیمانی را دنبال می‌کنم.

    شما تجربه برگزاری کلاس‌های داستان نویسی خلاق را هم دارید. در کلاس داستان نویسی بیشترین تأکید و توصیه ای که به کارآموزان دارید، بر چه چیزی است؟

    بیشترین توصیه‌ام به دوستان این است که بخوانند، فکر کنند و بنویسند و دیگر اینکه با دقت ببینند و بشنوند و باز هم فکر کنند.

    سخن آخر؟

    سخن آخر اینکه، فضای مجازی امکان تعامل بین نویسنده و خواننده را بیشتر کرده است و خرسندم که تابه‌حال از این طریق با برخی از خوانندگان گیسیا گفتگو کردم. همچنین از شما به خاطر این گفتگو بسیار سپاسگزارم.

  • کاشی‌ما (۱۴)

    کاشی‌های زندگی ما

    کاشی‌ما (۱۴)

    داود علیزاده

    عموم مردم فکر می‌کنند که انتخاب‌های احساسی آن‌ها برآمده از درونشان است. ندایی جادویی که از قلب تپنده سرزده است و مدار منطقی عقل هم از مهارش عاجز است. به‌طور مثال وقتی کسی، دیگری را دوست دارد و آن را زیبا می‌پندارد، تأکید همه‌جانبه بر احساسات خود دارد. مثال ساده اینکه افراد تصور می‌کنند خودشان معشوق را انتخاب کرده‌اند یا برای دوست داشتن آن برگزیده‌شده‌اند. حال اینکه حقیقت چیز دیگری است. دوست داشتن هر چیزی برآیند مکانیسم پیچیده‌ای است که پارامترهای مختلفی بر آن اثر گذاشته است. اگر کمی عاشقانه‌های شاعران گذشته مرور شود، تغییر ملاک‌های زیبایی در ادوار مختلف به‌وضوح دیده می‌شود.

    زمانی قد سرو، چشم خمار نرگس گونه معیار زیبایی بوده است و زمان دیگر حوریان چشم‌سیاه بهشتی و البته نزدیک روزهایی چشم دریایی و موهای طلایی… و بعید نیست که آیندگان عکس «مرلین مونرو» را روبروی خود بگیرند و با چشمان وق زده بگویند:« چطور زمانی مردمانی این چهره را دوست داشته‌اند؟»

    وقتی شخصی پس از دیدن فیلمی عاشقانه با عاشق و معشوق هم‌ذات پنداری کرده است. ذهن و ضمیرش نمی‌تواند ساده از مختصاتی بگذرد که از زیبایی و عشق به‌واسطه فیلم در رگش تزریق‌شده است. دنیای مدرن به‌وسیله مدیا بشریت را در فریب بزرگی فرو برد. چه کسی است که حتی شده برای یک‌بار مجذوب ستاره‌های دل‌ربای سینمایی نشده باشد؟ آن‌وقت وصف حال مخاطب می‌شود: عکس رخ مهتاب که افتاده در آب و در ‌دلش هست و بین او و ستاره فاصله‌هاست. این احساس گنگ و مغموم، این ناکامی بشر از وصال خواستنی‌اش به روان ناخودآگاهش سپرده می‌شود. بعد صبحی بهاری، عصری پاییزی یا هر وقت دیگری… شخص انعکاس معشوق مهجور را در چهره، صدای کسی می‌بیند و دل می‌بندد… او می‌گوید ندای دل، قلب تپنده؛ اما درواقع صنعت مدیا در نهاد او نهاده است که چنین چشمی زیباست. چنین مویی و چنین رویی… گذشتگان وصف روی معشوق را در رگ و پی‌واژه می‌آموختند و تصور و توهم، می‌توانست آن را  به هر چهره‌ای گره بزند؛ اما امروزه مدیا به‌وضوح زیبایی را با عکسی بر ضمیر ناخودآگاه حک می‌کند. برای همین است که این‌قدر اصرار و تأکید بر این امر وجود دارد که همه شبیه به هم زیبا شوند. کارخانه‌های تولید زیبایی از پیش مدل خودشان را از صنایع تحویل گرفته‌اند تا بشریت را به همان چهره دل‌پسند صنعتی در آورد.

    مثالی سردستی و سرراست، انتخاب رنگ سال است. شرکت پنتون واقع در شهر کارلستات نیوجرسی به خاطر طراحی سیستم رنگ پنتون به‌عنوان مرجع غیررسمی اعلام رنگ سال، هر سال رنگی را به‌عنوان رنگ سال و رنگ فصل اعلام می‌کند و سپس تولیدی‌های مد و پوشاک، دکوراسیون‌ها و… محصولات خود را بر اساس آن رنگ تولید می‌کنند. آنگاه ذهن تسخیرشده رسانه، ضمیر مقهور حاکمیت مد، هر آنچه طبق آن رنگ اعلام‌شده می‌بیند، زیبا می‌پندارد. گاهی رنگی که تا همین چند سال قبل نشان از بی‌سلیقگی محسوب می‌شد، یک‌باره به نماد خوش‌سلیقگی و زیبایی مبدل می‌شود. در جهان مدرن، انسان تصور می‌کند که از بین هزاران انتخاب، خواسته خود را انتخاب می‌کند. در حقیقت انتخاب‌شده‌است که منتخب‌ها را انتخاب کند!

    انتشار در بامداد جنوب ۲۸ اردیبهشت ۹۸

  • گفت‌‌وگوی من  با «مقبوله آراس» مترجم ترکی اشعار فروغ

    گفت‌‌وگوی من  با «مقبوله آراس» مترجم ترکی اشعار فروغ

     

    گفت‌‌وگوی بامداد جنوب( داود علیزاده)  با «مقبوله آراس» مترجم ترکی اشعار فروغ فرخزاد:

    هنر و ادبیات بهترین راه دوستی ملت‌هاست

    داود علیزاده:

    «مقبوله آراس» تحصیل‌کرده ادبیات ترکی در دانشگاه « آنکارا» است که از رهگذر آشنایی با آثار شاعران کلاسیک فارسی همچون حافظ، مولانا و … به ادبیات فارسی و ترجمه آثار آن علاقه‌مند شده است. وی کار ترجمه فارسی را با شعر« کوچ» از «فریدون مشیری» آغاز کرد؛ سپس گلچینی از اشعار فروغ فرخزاد را به همت انتشارات «جان» به چاپ رساند. روند ترجمه‌های مقبوله آراس با ترجمه «بوف کور» از «صادق هدایت» و آثاری از «غلامحسین ساعدی» همچون «عزادارن بیل»، «توپ»، «ترس و لرز» و مجموعه داستان« دندیل» ادامه داشته است. وی همچنین ترجمه کتاب « آب شوران» از «علی‌اشرف درویشان» را در مرحله پیش‌چاپ دارد. آنچه امروز بهانه گفت‌وگوی بامداد‌جنوب با این مترجم پرکار شده است، انتشار کتاب ترجمه کامل اشعار فروغ فرخزاد با عنوان «باد مرا خواهد برد» است که به همت انتشارات معتبر «یاپی کردی» روانه ویترین کتابفروشی‌های ترکیه شده است. این انتشارات پیش از این، آثار «اورهان پاموک» نویسنده ترک برنده نول ادبیات را منتشر کرده بود. مقبوله آراس معتقد است که «من اول راه هستم؛ من اینجا برای شناخته شدن ادبیات ایران هر چه از دستم برمی‌آید، انجام می‌دهم. امیدوارم در ایران هم برای شناخته شدن ادبیات ترکیه شاهد زیاد شدن تلاش‌ها باشیم؛ زیرا هنر و ادبیات بهترین راه دوستی ملت‌هاست.» در ادامه شما را به خواندن شرح این گفت‌وگو دعوت می‌کنیم.

    لطفا برای آشنایی مخاطبان خودتان را معرفی بفرمایید؟

    من در دانشگاه «آنکارا» ادبیات ترکی خواندم. در دوره لیسانس به رشته زبان و ادبیات کلاسیک ترکی گرایش پیدا کردم و همان موقع بود که با الفبای عربی آشنا شدم و بدین‌وسیله با زبان فارسی هم آشنا شدم. دوره فوق‌لیسانس روی اشعار شاعران عروضی کار کردم. بعد از اتمام تحصیل به داستان‌نویسی و نقد ادبی مشغول شدم. در کنار آن به زبان فارسی بیشتر علاقه‌مند و پیگیر یادگیری آن شدم و بعد از یادگیری زبان فارسی شروع کردم به ترجمه از فارسی به ترکی.

    چطور با اشعار فروغ فرخزاد آشنا شدید و چرا تصمیم گرفتید این اشعار را ترجمه کنید؟

    فارسی را که یاد گرفتم، اولین شاعری که شناختم «حافظ شیرازی» بود و دل‌بستگی خاصی به حافظ پیدا کردم. بعد از حافظ، خیام و مولانا را شناختم که در زمان تحصیل در ادبیاتی ترکی با آن‌ها آشنا شده بودم؛ اما این بار از ابعاد دیگری آن‌ها را شناختم و بیشتر شیفته‌شان شدم. پس از شاعران کلاسیک اولین شاعر معاصر فارسی زبانی که شناختم «فریدون مشیری» بود. اولین شعری که از فارسی به ترکی ترجمه کردم «شعر کوچه» فریدون مشیری بود و از کوچه که گذشتم به فروغ رسیدم. آشنایی با فروغ و اشعار بی‌مرزش، فروغی در زندگی‌ام تاباند. ابتدا چند شعر از فروغ ترجمه کردم و با این قدم سفر من و فروغ آغاز شد. ابتدا گلچینی از پنج کتاب ترجمه کردم. انتشارات «جان» آن را چاپ کرد و تا چاپ دوازدهم رسید؛ ولی با این ترجمه، فروغ در من تمام نشد؛ بلکه تازه جان گرفته بود و رابطه من و فروغ در این قاموس نمی‌گنجید. برای همین بود که ترجمه پنج کتاب اشعار فروغ شروع کردم. پنج کتاب فروغ به نام «باد مرا خواهد برد» از انتشارات «یاپی کردی»؛ انتشاراتی در شأن فروغ چاپ شد. از این‌ نظر خوشحالم که در انتشاراتی چاپ‌ شده که امکان پخش بیشتری در ترکیه برایش فراهم ‌شده و افراد بیشتری با حس و اندیشه‌های فروغ فرخزاد روبه‌رو خواهند شد.

    مشخص‌ترین ویژگی شعر فروغ که باعث شد شما جذب سروده‌هایش شوید، چه بود؟

    مشخص‌ترین ویژگی فروغ و اشعارش یکی بودن زندگی و اشعارش هست. جسارت و صداقت و صمیمیت مثل آب روانی است که از شخصت او جاری ‌شده و در اشعارش به چشم می‌خورد. از طریق خواندن اشعار فروغ و آشنایی با زندگی شخصی‌اش، به‌واسطه فیلم‌های مستند زندگی فروغ به کارگردانی «ناصر صفاریان» به این نگاه دست پیدا کردم. شعر فروغ دارای درون‌مایه جسورانه و صمیمی و صداقت مثال‌زدنی است و این چیزی بود که باعث شد من هر روز بیشتر از روز قبل به فروغ نزدیک‌تر شوم. کتاب آقای صفاریان را نیز با کمک یکی از دوستانم به ترکی ترجمه‌ کرده‌ایم که به همین زودی‌ در انتشارات چاپ خواهد شد و ادای دین خودم را به این مستند می‌دانم. من سعی کردم این زمینه رابطه‌ درونی را که با فروغ برقرار کرده‌ام، برای دیگران هم فراهم شود.

    پیش از شما هم ترجمه‌های دیگری از اشعار فروغ به ترکی صورت گرفته بود؟

    قبل از من «جلال خسروشاهی» و شاعر ترکیه‌ای «اونات کوتلار» پانزده یا بیست شعر به‌صورت گلچینی از اشعار فروغ را به ترکی ترجمه کرده بودند. بعدها یکی، دو گلچین هم از اشعار فروغ چاپ شد؛ ولی در بین گلچین‌های چاپ‌شده، ترجمه‌ای که من برای انتشارات «جان» انجام دادم، بیشترین تعداد شعر را دارد و البته به‌صورت مجموعه کامل اشعار فروغ را اولین بار من انجام دادم.

    کدام شاعر ترک را شبیه فروغ  فرخزاد می‌دانید؟

    شعرهای فروغ از این نظر که وقتی به یک‌ زبان دیگری ترجمه می‌شوند. قدرت بیانی خود را از دست نمی‌دهند و از نظر جسارت و عصیان‌گری شبیه اشعار «ناظم حکمت» شاعر بزرگ ترکیه هستند.

    کتاب شما شامل کدام اشعار فروغ است؟

    در گلچین اولم بیشتر دو کتاب آخری فروغ را مبنا قرار داده بودم؛ اما در ترجمه جدید هر پنج کتاب کامل ترجمه ‌شده است.

    شعر فروغ را می‌توان به دو دوره تقسیم کرد؛ دوران ابتدایی که شامل دفترهای «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» و دوره دوم که از «تولدی دیگر» آغاز می‌شود. در این دو دوره اشعار نسبت به هم متفاوت هستند. شما کدام دوره را می‌پسندید؟ چرا؟

    من با اشعار دوره دوم فروغ ارتباط بیشتری می‌توانم برقرار کنم؛ چون این اشعار خیلی فراتر از زمان سروده شدن خود هستند؛ ویژگی‌های فوق‌العاده‌ای دارند. می‌توان گفت هنر فروغ در دو کتاب آخرش به بلوغ خود رسیده بود.

    برای ترجمه اشعار فروغ از کسی هم کمک گرفتید  یا به‌صورت فردی به این کار اقدام کردید؟ چه مدت‌زمان این کار طول کشید؟

    در موقع ترجمه پنج کتاب در مواردی که نیاز به رمزگشایی کدهای فرهنگی و اجتماعی که برایم ملموس نبود. از همسرم که ایرانی‌ است، کمک گرفتم و از همراهی همسر ایرانی‌ام استفاده کردم تا این ترجمه در حد امکان بدون اشتباه و نزدیک به متن اصلی باشد و از طرفی دیگر پشتوانه ادبیاتی ترکی که داشتم به من این امکان داد تا در حد امکان شعریت را حفظ کنم.

    آیا کار ترجمه اشعار فارسی را ادامه می‌دهید؟ کدام شاعران مدنظرتان هست؟

    ترجمه اشعار فروغ آغازی بر سفر من در عمق ادبیات فارسی بود. بعدها ترجمه «بوف کور» صادق هدایت را انجام دادم که اکنون به چاپ دوم رسیده و سپس «خواب زمستانی» گلی ترقی را کار کردم که آن ‌هم به چاپ چهارم رسیده است و با پیشنهاد همسرم «فرهاد عیوضی» با هم ترجمه آثار نویسنده شهیر ایرانی «غلامحسین ساعدی» را شروع کردیم. رمان «عزاداران بیل» و «توپ» چاپ ‌شده و مجموعه داستان «دندیل» نیز تا چند روز آینده در کتابفروشی‌ها داخل قفسه‌ها خواهد بود. همچنین رمان «ترس و لرز» نیز در مرحله صفحه‌آرای است از همان انتشاراتی که پنج کتاب نشر و پخش‌ شده است و ترجمه مجموعه داستان‌های «آب شوران» از «علی‌اشرف درویشان» نیز تمام‌ شده و در حال گذراندن مراحل قبل چاپ است. در مجلات مختلف ترجمه داستان اشعار فارسی نیز به چاپ می‌رسانم. «هوشنگ ابتهاج»، «مهدی اخوان ثالث» و «پروین اعتصامی» شاعرانی هستند که سعی می‌کنم در مجلات مختلف حتی اگر شده با یک شعر و یک رزومه کوتاه به خوانندگان ترکیه‌ای آشنا کنم.

    فعلا برنامه خاصی برای ترجمه ندارم؛ ولی شاید در آینده ترجمه‌ اشعار شاعر نامدار «رضا براهنی» و «مهدی اخوان‌ثالث» را دست بگیرم.

    کدام شعر فروغ را بیشتر دوست دارید؟

    آیه‌های زمینی: «آنگاه/ خورشید سرد شد/ و برکت از زمین‌ها رفت/ و سبزه‌ها به صحراها خشکیدند/ و ماهیان به دریاها خشکیدند/ و خاک مردگانش را/ زان پس به خود نپذیرفت/ شب در تمام پنجره‌های پریده رنگ/ مانند یک تصور مشکوک/ پیوسته در تراکم و طغیان بود/ و راه‌ها ادامه خود را/ در تیرگی رها کردند/ دیگر کسی به عشق نیندیشید/ دیگر کسی به فتح نیندیشید/ و هیچکس/ دیگر به هیچ‌چیز نیندیشید/ در غارهای تنهایی/ بیهودگی به دنیا آمد/ خون بوی بنگ و افیون می‌داد/ زن‌های باردار/ نوزادهای بی‌سر زاییدند/ و گاهواره‌ها از شرم/ به گورها پناه آوردند/ چه روزگار تلخ و سیاهی/ نان، نیروی شگفت رسالت را/ مغلوب کرده بود/ پیغمبران گرسنه و مفلوک/ از وعده‌گاه‌های الهی گریختند/ و بره‌های گمشده عیسی/ دیگر صدای هی‌هی چوپانی را/ در بهت دشت‌ها نشنیدند/ در دیدگان آینه‌ها گویی/ حرکات و رنگ‌ها و تصاویر/ وارونه منعکس می‌گشت/ و برفراز سر دلقکان پست/ و چهره وقیح فواحش/ یک هاله مقدس نورانی/ مانند چتر مشتعلی می‌سوخت/ مرداب‌های الکل/ با آن بخارهای گس مسموم/ انبوه بی‌تحرک روشنفکران را/ به ژرفنای خویش کشیدند/ و موش‌های موذی/ اوراق زرنگار کتب را/ در گنجه‌های کهنه جویدند/ خورشید مرده بود/ خورشید مرده بود و فردا/ در ذهن کودکان/ مفهوم گنگ گمشده‌ای داشت/ آنها غرابت این لفظ کهنه را/ در مشق‌های خود/ با لکه درشت سیاهی/ تصویر می‌نمودند…»

    و سخن پایانی؟

    حرف آخرم؛ من اول راه هستم؛ من اینجا برای شناخته شدن ادبیات ایران هر چه از دستم برمی‌آید، انجام می‌دهم. امیدوارم در ایران هم برای شناخته شدن ادبیات ترکیه شاهد زیاد شدن تلاش‌ها باشیم؛ زیرا هنر و ادبیات بهترین راه دوستی ملت‌هاست.

    انتشار در بامداد جنوب ۲۴ اردیبهشت ۹۸

     

  • راهنمای خانگی ویرایش متن

    نقطه سرخط: سه اثر در باب ویراستار و ویرایش مرور می‌شود؛

    راهنمای خانگی ویرایش متن

    داود علیزاده

    ویراستاری شبیه دروازه‌بانی فوتبال است، اشتباهات دروازه‌بان به یاد می‌ماند و معمولا نتیجه بر اساس اشتباهات او رقم می‌خورد. ویرایش هم مشابه همین امر است، کافی است از کتابی چند غلط تایپی یا نگارشی زیردست ویراستار در برود، آن‌وقت تمام‌ کارش زیر سوال خواهد رفت. علتش واضح است؛ چون مخاطب متن اولیه و کیفیت اولیه را ندیده است تا تلاش ویراستار را دریابد؛ اما متن حاضر طبق قاعده ویرایش شده، باید بدون غلط باشد و این انتظاری است که از متن ویرایش شده می‌رود. اگرچه در دهه اخیر کارگاه‌های آموزش ویراستاری تا حدودی باب و کتاب‌های مختلفی درباره این موضوع منتشر شده است؛ اما همچنان مقوله ویرایش و نقش ویراستار در تهیه نسخه نهایی متن مبهم است. مرزی که سلیقه، دانش، وقت و هزینه می‌تواند آن را به سادگی جابه‌جا کند.

    در نقطه سرخط این هفته سه کتاب نسبتا کم‌حجم در باب ویرایش زبان فارسی معرفی می‌شود. این کتاب‌ها در سال‌های اخیر منتشر شده است و به نظر می‌رسد در این‌باره کارگشا و یا ارائه دهنده نکته‌های جدید و تازه‌ای باشند. کتاب‌ها عبارتند از: «دست‌نامه‌های ویرایش» بهروز صفرزاده، «مزخرفات فارسی» رضا شکراللهی و «له و علیه ویرایش» سایه اقتصادی‌نیا.

    دست‌نامه‌های ویرایش

    نعمت‌الله پناهی در یادداشتی با عنوان «عیار «دست‌نامه» در کارنامه ویرایش» در روزنامه خراسان در تاریخ دوشنبه ۶ شهریور ۹۶ این کتاب را بررسی کرده است که در ادامه به بخش‌هایی از آن اشاره می‌شود: «کتاب «دست‌نامه ویرایش»(چاپ نخست، ۱۳۹۶) حاصل سال‌ها تجربه‌اندوزی بهروز صفرزاده، فرهنگ‌نویس و واژه‌شناس کشورمان است که کارنامه علمی پربرگ و باری در موسسات معتبری مانند لغت‌نامه دهخدا و فرهنگ بزرگ سخن و مراکز انتشاراتی معتبر دارد. «دست‌نامه ویرایش» با نوآوری‌ها و مدخل‌بندی‌های مفید و مختصری که دارد، بسیار کاربردی و از طرفی به قول نویسنده «آسان‌گیرانه و روادارانه» است؛ همچنین این مزیت را دارد که بیشتر «توصیفی» است تا «تجویزی و آمرانه».

    همچنین فارسی گفتاری یا به تعبیری «شکسته‌نویسی» که چندی است رواج گسترده‌ای در شبکه‌های مجازی یافته و واژگان زبان فارسی را تقویت و گاه تضعیف کرده است. جای تحسین است که نگارنده «دست نامه ویرایش» به این حوزه توجه نشان داده و پیوستی با عنوان «تحولات آوایی گفتاری در مقایسه با فارسیِ رسمی» دارد. علاوه بر این در مدخل‌ها نیز نمونه‌هایی از فارسی گفتاری گنجانده ‌شده است. از سوی دیگر، تب تند و همه‌گیر «نوشتن» آن‌ هم به هر قیمتی، امروزه با گسترش شبکه‌های اجتماعی، مزایا و مخاطرات گوناگونی برای خط فارسی رقم‌ زده است. با این نگاه اگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی را مرجعی رسمی برای حل مناقشات نگارشی بدانیم و بر اجماع حداکثری وفادار باشیم، شاید خط فارسی از گزند افراط و تفریط‌های جدانویسی و پیوسته‌نویسی در امان بماند. دراین‌باره نگارنده کتاب از همان ابتدا موضع «جدانویسی» خود را اعلام می‌کند (ص:۸) و با این کار گویا خود را از مناقشه رسم‌الخط معاف می‌انگارد.

    با همه این اوصاف، صفرزاده در این کتاب گاهی به‌صورت اجتهادی و ابتکاری عمل کرده است و فارغ از مصوبه فرهنگستان پیشنهاداتی داده که توجیه‌ آن برای مخاطب عادی کمی ثقیل است؛ همانند جدانویسی کلماتی چون هش‌دار، دست‌رس، بی‌چاره و… اما با این حال کتاب دست‌نامه ویرایش صفرزاده می‌تواند راهنمایی ساده و مفید برای آنانی باشد که دغدغه درست‌نویسی فارسی را دارند.

    مزخرفات فارسی

    رضا شکراللهی، نویسنده، ویراستار، متخصص ادبیات داستانی، فعال ادبی و سردبیر وبسایت «خوابگرد» است که به همت انتشارات «ققنوس» کتاب «مزخرفات فارسی» را منتشر کرده است. این کتاب گزیده‌ای از یادداشت‌های اوست که جنبه آموزش عمومی دارند و در آن‌ها کوشیده است، بدون وارد شدن به مباحث تخصصی، برخی ظرایف زبان فارسی را به زبانی ساده و شیرین و گاهی با کمی چاشنی طنز بیان کند.

    به گزارش رویداد فرهنگی رادیو فرهنگ در دی‌ماه ۱۳۹۶ به نقل از رضا شکراللهی: «آنچه در این کتاب می‌خوانید گزیده‌ای است از یادداشت‌هایم که طی چندین سال در روزنامه‌ها و رسانه‌هایی چون اعتماد، وقایع تهرانیه و ایسنا زیر عنوان «شیرینی زبان» منتشر و در سایت خوابگرد نیز بازنشر شده است. یادداشت‌هایی کوتاه که جنبه آموزش عمومی دارند و در آن‌ها کوشیده‌ام، بدون وارد شدن به مباحث تخصصی، برخی ظرایف زبان فارسی روزمره را به زبان ساده و با کمی چاشنی طنز بیان کنم. توجه دادن کاربر عام فارسی‌زبان به فکر کردن به واژه‌ها و اصطلاحات و نیز نگارش پاکیزه و شیوا مهم‌ترین هدف من در این یادداشت‌ها بوده است. در بازنگری یادداشت‌ها برای انتشار در این کتاب، علاوه بر کنار گذاشتن حدود نیمی از آن‌ها و بازنویسی یادداشت‌های برگزیده، از حذف ارجاعات تاریخی همچون رویدادهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی روز پرهیز کرده‌ام تا به کام خوانندگان شیرین‌تر بنشیند. نیز ترتیب چیدن آن‌ها بر اساس زمان انتشار اولشان نیست و کوشیده‌ام آغاز و میانه و پایانی داشته باشد.»

    به‌نظر می‌رسد که توضیح رضا شکراللهی در معرفی کتاب گویای مساله باشد تنها این نکته را می‌توان اضافه کرد اینکه «مزخرفات فارسی» در پنجاه و دو قسمت به مخاطب را در درست‌نویسی یاری می‌دهد. بخش‌هایی همچون «پینگلیش؛ نوشتن به سبک دایناسور، تیترهای چپ اندر قیچی، غلط کردی که خوب نوشتی و …

    له و علیه ویرایش

    سایه اقتصادی‌نیا، منتقد ادبی، پژوهشگر شعر معاصر و ویراستار است که از سال ۱۳۸۴ به دعوت احمد سمیعی‌گیلانی به فرهنگستان زبان و ادب فارسی پیوست و به مدت سیزده سال در سمت‌های معاون گروه ادب معاصر فرهنگستان و دستیار سردبیر «نامه فرهنگستان» با وی همکاری کرد. تاکنون بیش از ۱۰۰ مقاله در حوزه نقد کتاب و نقد شعر معاصر در مطبوعات ادبی از او به چاپ رسیده است. کتاب‌های او عبارتند از: «از هم شاعر هم شعر» (تاملاتی در باب شعر و شاعران معاصر) نشر مرکز، ۱۳۹۴ و «به دانش بزرگ و به همت بلند»، نشر هرمس، ۱۳۹۲ می‌توان اشاره کرد.

    اقتصادی‌نیا به‌تازگی «کتاب له و علیه ویرایش» را منتشر کرده است. این کتاب به همت گروه انتشاراتی ققنوس عرضه ‌شده است. این اثر مجموعه‌ای است از مقاله‌ها و یادداشت‌های سایه اقتصادی‌نیا در باب ویرایش؛ مقاله‌ها و یادداشت‌هایی که در نشریه‌ها و فضای مجازی پیش‌تر نشر یافته بود. نویسنده کتاب را در سه فصل تنظیم کرده است: «فصل اول: له و علیه ویرایش؛ فصل دوم: نکته‌ها؛ فصل سوم: پرتره‌ها»

    از میان این‌ها، فصل اول اهمیت ویژه‌ای دارد از این حیث که از منظر آسیب‌شناسی به دو مبحث ویرایش و ویراستار نگاهی تاریخی داشته است. هرچند به‌نظر می‌رسد که این نگاه در نهایت با لحنی احساسی و هیجانی بیان‌ شده باشد؛ اما از نظر اطلاعات تاریخی در باب ویراستاری در ایران قابل‌تامل و تحسین است. در این فصل، قسمتی که به‌نظر می‌رسد نظر هر مخاطب مشتاقی را جلب کند، بحثی است که اقتصادنیا به دو مقوله روشنفکری و ویراستاری دارد و نتیجه‌ای که در نهایت می‌گیرد: «به‌نظر می‌رسد ویرایش در ایران با روشنفکری پیوندی دارد. ویراستاران زیادی هستند که خود را جزء دسته روشنفکران می‌شمارند و شغل خود را یک عمل روشنفکرانه قلمداد می‌کنند. عینک دارند و کتاب‌های مرجع کت‌وکلفت، دقت و وسواس حسنه و البته گاهی هم غبغب پرباد! افرادی هم هستند که خودشان ویراستار یا حتی کتابخوان نیستند و تصوری عمومی از این حرفه دارند؛ اما ویراستاران را به سبب ارتباط با کتاب و دفتر در حکم روشنفکران می‌نگرند و اگر فرضا حرکتی غیر مدنی از یک ویراستار سر بزند، با تعجب می‌پرسند: «شما دیگه چرا؟!» به‌عبارت‌دیگر، نه‌تنها عده‌ای از ویراستاران خود را روشنفکر می‌پندارند، تلقی عمومی هم نسبت به آنان اغلب همین است. من به چنین پیوندی اعتقاد ندارم. ویرایش لزوما با انتلکت نسبتی ندارد (تازه اگر ثابت نکنیم که نسبت معکوس دارد، جای شکرش باقی است!) و هر اهل کتابی را هم نمی‌توان روشنفکر خواند. نه‌تنها هر اهل کتابی که هر اهل قلمی را نیز نمی‌توان در میان روشنفکران نشاند. این تصور که هر کس کتاب و مجله می‌خواند یا شغلش به‌نحوی با خواندن و نوشتن و به‌ویژه ادبیات ارتباط دارد، روشنفکر است، میراث زمانه‌ای است که تعداد بیسوادان فراوان بود و هر کس به قدر خواندن روزنامه سواد داشت، منورالفکر محسوب می‌شد. اینکه از صدر مشروطه تا به امروز تمام روشنفکران ایرانی اهل کتاب و قلم بوده‌اند، گزاره‌ای صحیح است؛ ولی عکس آن صادق نیست: تمام کسانی که اهل کتاب و قلم‌ هستند، روشنفکر نیستند و ویراستاران به طریق اولی نیستند، چون اساسا آنچه ویرایش می‌کنند حاصل تاملات و تولید فکر فرد دیگری است. ممکن است در میان ویراستاران نیز روشنفکر به هم برسد، چنان‌که در میان پزشک‌ها و پلیس‌ها و نجارها و معلم‌ها و بقال‌ها و دیگر گروه‌های شغلی. عمده این است که بپذیریم روشنفکری تابعی از شغل نیست و ویراستاری یک شغل است. پس چرا تعدادی از ویراستاران خود را عضو جامعه روشنفکری می‌شمارند و اغلب، اگر تریبونی بیابند، از گلایه‌ها و غرغرهای روشنفکرانه هم دریغ نمی‌کنند؟ چرا وقتی فاتحانه از کشف اشتباه قلمی مترجمی نامدار یا نویسنده‌ای بزرگ صحبت می‌کنند، بحث را مبارزاتی جلوه می‌دهند و در مقام روشنفکر، به دفاع از حیثیت قلم برمی‌خیزند؟ فضای حاکم بر تحلیل‌های ویراستارانه و سلسله استدلال‌ها چگونه است که از بحث بر سر کسره اضافه یا های غیرملفوظ می‌توان به این نتیجه رسید که «مملکت صاحب ندارد»؟! چطور ویرایش به روشنفکری می‌پیوندد؟ این پیوند یا تصور این پیوند، از کجا ناشی شده است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش ناچاریم به عقب برگردیم و نگاهی به تاریخچه ویرایش در ایران بیندازیم (می‌گویم تاریخچه و نه تاریخ؛ «چه» نشانه تصغیر است). با مروری کلی بر گذشته نه‌چندان پرفراز و نشیب این حرفه در ایران… ریشه چنین تصوری از کجا آب می‌خورَد: از موسسه انتشاراتی فرانکلین»

    در ادامه اقتصادی‌نیا سیر تاریخی موسسه فرانکلین و نقش آن را در بسترسازی ویراستاری توضیح داده است. در فصل دوم، نویسنده به نکته‌هایی درباره درست‌نویسی و ویرایش پرداخته است از جمله توضیح بعضی واژه‌های مصطلح در ادبیات امروز مانند سایه‌نویس… در فصل سوم، یادداشت‌هایی در ستایش از سه شخصیت نامی عرصه ویرایش (ابوالحسن نجفی، احمد سمیعی‌گیلانی، علی صلح‌جو) نوشته است. اقتصادی‌نیا در این فصل مروری بر آثار این پیشکسوتان عرصه ویرایش نیز داشته است.

    منابع:

    اقتصادی‌نیا، سایه،(۱۳۹۸) له و علیه ویرایش، انتشارات ققنوس

    شکراللهی، رضا(۱۳۹۶۴) مزخرفات فارسی، انتشارات ققنوس

    صفرزاده بهروز،(۱۳۹۴) دست‌نامه‌های ویرایش، نشر سده

     

    انتشار در بامداد جنوب دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۹۸

     

  • انتشار «بوف کور» به ۳۲ زبان در هفتاد کشور

    نقطه سرخط: جهانگیر هدایت از ترجمه جدید« بوف کور» به زبان گرجی خبر داد؛

    انتشار «بوف کور» به ۳۲ زبان در هفتاد کشور

    داود علیزاده

    انتشارات «اینتلکت» (Intelect) به‌تازگی ترجمه گرجی کتاب «بوف کور» صادق هدایت را در تفلیس منتشر کرده است. این کتاب را دکتر مزیا بورجانادزه ( Mzia Burjanadze) به همراه نقد و تعلیقات در ۱۹۵ صفحه ترجمه و تالیف کرده است که در آن از جهانگیر هدایت نیز تشکر شده است. به همین بهانه گفت‌وگوی مختصری داشته‌ایم با «جهانگیر هدایت» نویسنده ایرانی و مدیر «بنیاد صادق هدایت» که به گردآوری و نشر آثار صادق هدایت می‌پردازد.

    آقای هدایت درباره ترجمه جدیدی که از «بوف کور» صورت گرفته توضیحاتی بفرمایید؟

    کتاب معروف صادق هدایت «بوف کور» در سال ۲۰۱۹ در گرجستان به‌همت دکتر زیا بورجانادزه، استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه دولتی تفلیس به گرجی ترجمه و انتشارات اینتلکت (Intelect) آن را چاپ و منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت.

    این نخستین‌بار است که «بوف کور» به زبان گرجی ترجمه می‌شود؟

    خیر، حدود دو دهه پیش «بوف کور» برای نخستین‌بار به زبان گرجی ترجمه‌شده بود؛ اما ترجمه جدید از لحاظ متن و تعلیقات و همچنین کیفیت چاپ قابل تامل است. در این کتاب ابتدا پیش‌گفتار مترجم و بعد زندگینامه غیررسمی و به‌زودی زندگینامه رسمی صادق هدایت آمده است. بعد متنِ ترجمه ملاحظه می‌شود و سپس درباره ترویج «بوف کور» بخشی آمده و توضیحاتی در مورد چاپ این کتاب پس از انقلاب اسلامی لحاظ شده است. همچنین به‌زودی تحقیق دکتر بهرام مقدادی به‌نام هدایت و سپهری و نقد دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان نیز آمده است. این نکته را می‌توان اضافه کرد که «بوف کور» به ۳۲ زبان در هفتاد کشور منتشرشده است و در بعضی زبان‌ها ترجمه‌های مختلفی صورت گرفته است.

     

    انتشارات اینتلکت ناشر گرجستانی در سایت خود، کتاب «بوف کور» را چنین معرفی کرده است: «بوف کور صادق هدایت مهم‌ترین اثر مدرن ایران معاصر محسوب می‌شود که نویسند آن در زمان نگارش به‌دلیل ممنوعیت انتشار در ایران آن را در سال ۱۹۳۷ در هند منتشر کرد و پس از استعفای رضاشاه پهلوی در سال ۱۹۴۲بود که این کتاب در ایران منتشر شد. بوف کور روایت اعتراف‌گونه مردی تنها است که خودخواسته از جامعه گریخته و در انزوا دردهای روحی خود را شرح می‌دهد. این تک‌گویی درونی با سیاقی مدرن در بستر آگاهی ذهنی روایت‌شده است که از مهم‌ترین و بهترین روش‌های خلق ادبیات مدرن جهان در قرن بیستم محسوب می‌شود.» (https://www.intelekti.ge)

    همان‌طور که در معرفی کتاب «بوف کور» در سایت انتشارات انتلکت ذکرشده است، نخستین‌بار این کتاب در سال ۱۳۱۵ خورشیدی (۱۹۳۷ میلادی) در هند (بمبئی) منتشر شد. صادق هدایت نسخه دست‌نویس «بوف کور» را در حدود پنجاه نسخه به‌صورت پلی‌کپی چاپ کرد.

    به نقل از خبرگزاری ایبنا، « علت انتشار «بوف کور» به صورت محدود در هند ممنوعیتی بود که شهربانی دوره رضاشاه بعد از شکایت علی‌اصغر حکمت، وزیر وقت معارف، برای صادق هدایت ایجاد کرد. هدایت بعد از انتشار کتاب «وغ‌وغ ساهاب» و طرح شکایت علی‌اصغر حکمت، تعهد کتبی داد که چیزی در ایران چاپ نکند. در صفحه اول پشت جلد «بوف کور» که سال ۱۹۳۷ در بمبئی منتشر شد، جمله «طبع و فروش در ایران ممنوع» با دست‌خط صادق هدایت درج شده که مربوط به همان تعهدی است که او به شهربانی داده بود.»

    توجه به آثار معاصر ادبیات فارسی و ترجمه آن‌ها (به‌خصوص آثار صادق هدایت) به گرجی را می‌توان از شش دهه پیش جست‌وجو کرد. زمانی که دکتر تنگیز کشلاوا (Tengiz Keshelava)، ایران‌شناس گرجی داستان «طلب آمرزش» صادق هدایت را ۵۶ سال پیش (۱۹۵۷ میلادی) در مجله‌ اجتماعی- فرهنگی «دروشا» (درافش) منتشر کرد و از آن به بعد، ترجمه‌های او مدام در جراید و مجموعه‌های ادبی گرجی‌زبان یا به‌صورت کتاب‌های جداگانه به چاپ ‌رسیدند. از میان آن‌ها به ترجمه ۲۴ داستان از صادق هدایت با عنوان «آتش‌پرست» می‌توان اشاره کرد که شامل معروف‌ترین آثار این نویسنده‌ شهیر ایرانی از جمله «لاله»، «سگ ولگرد»، «آبجی‌خانم»، «آتش‌پرست»، «میهن‌پرست» و «داش آکل» است که در سال ۱۹۸۵ میلادی در تفلیس انتشار یافت.

    «بوف کور» را می‌توان شناخته‌ترین اثر ادبیات داستانی فارسی دانست که به زبان‌های دیگر راه یافته است. نخستین بار «ژوزه لسکو»(Roger Lescot) با همکاری هدایت، بوف کور را به فرانسه ترجمه کرد؛ اما انتشار آن در زمان حیات هدایت صورت نگرفت. چندماه پس از مرگ خودخواسته هدایت، در فوریه ۱۹۵۲ ژوزه لسکو ترجمه بوف کور را ابتدا در ماهنامه فرانسوی زبان «مجله قاهره» در چند شماره پیاپی منتشر کرد و سپس در سال ۱۹۵۳ با عنوان «La chouette aveugle» به‌صورت کتاب در فرانسه به‌وسیله انتشارات «ژوزه کورتی» منتشر کرد. انتشار بوف کور در پاریس نقطه عطفی در شهرت این اثر محسوب می‌شود. در ادامه نسخه انگلیسی بوف کور نیز با ترجمه «پی. دی. کاستلو» با عنوان «The Blind Owl» در سال ۱۹۵۸ منتشر شد که این ترجمه نیز از اهمیت بسزایی برخوردار بود و از آن به بعد روند ترجمه بوف کور به زبان‌های مختلف تا به امروز ادامه داشته است. چنانکه در سال گذشته ترجمه قزاقی «بوف کور»  باترجمه «دکتر آیناش قاسم» در قزاقستان همراه با داستان «سگ ولگرد» صادق هدایت ترجمه و منتشر شد. هرچند ترجمه داستان «سگ ولگرد» قبلا در روزنامه‌های «صحرا و شهر» و «ادبیات قزاق» منتشرشده بود و در سال ۱۳۹۶ نیز وبسایت انتشارات «یورگن ماس» ناشر هلندی با انتشار تصویری از جلد  «بوف کور» از ترجمه این کتاب به‌وسیله «خِرت دو وِرس» مترجم هلندی خبر داد. این انتشارات هلندی رمان «بوف کور» را قدیمی‌ترین و مدرن‌ترین رمان زبان فارسی دانسته و اظهارنظر «آندره برتون» را درباره‌ این رمان درج کرده که آن را یکی از شاهکارهای قرن بیستم خوانده است. «بوف کور» پیش از این با ترجمه «علی سلیمانی» در هلند منتشر شده بود.

    از دیگر ترجمه‌های بوف کور می‌توان به ترجمه عربی «ابراهیم الدسوقی شتا» با عنوان «لبومه العمیاء» ترجمه اسپانیایی «ماریا ایزابل رورته» (María Isabel Reverte) با عنوان «La lechuza ciega» و ترجمه آلمانی «شهرام کریمی» با عنوان «Die blinde Eule» و … اشاره کرد.

    منتشر شده در روزنامه بامدادجنوب ۱۷اردیبهشت ۹۸

  • نقطه سرخط: مقلدان جدید جویس در راه هستند!

    نقطه سرخط: مقلدان جدید جویس در راه هستند!

     نقطه سرخط: هم‌زمان دو ترجمه از اولیس جویس منتشر شد؛

    مقلدان جدید جویس در راه هستند!

    داود علیزاده

    نزدیک به صدسال از چاپ رمان «یولسیز» (اولیس) «جیمز جویس» می‌گذرد؛ اثری که مقصود جویس از نوشتن آن، تغییر سرنوشت ادبیات معاصر بوده است. اولیس از معدود رمان‌هایی است که در تمامی فهرست‌های صدتایی برترین‌ها اعم از« گاردین» یا «لوموند» جایگاه ثابتی دارد و در فهرست کتابخانه مدرن نیز در صدر قرار دارد.

    دامنه تاثیرگذاری اولیس اثر جیمزجویس آن‌قدر وسیع است که دست‌کم نیم‌قرن برای بخش بزرگی از جامعه جهانی ادبیات به‌عنوان پارادایمی در حوزه ادبیات داستانی و رمان مطرح بوده است.

    جویس این اثر را در سال ۱۹۲۲ منتشر کرد و البته نه در کشور خودش ایرلند؛ بلکه در پاریس چراکه مفتشان عقاید ایرلند، این اثر را منافی اخلاق عمومی ارزیابی کردند؛ اما «اولیس» پس از انتشار آن‌چنان موردتوجه مخاطبان خاص و منتقدان ادبی قرار گرفت که کمتر رمانی تا به امروز تا این حد مورد تحسین و تحلیل قرارگرفته است؛ به‌طوری‌که به‌گمان بسیاری از منتقدان، اولیس در تاریخ رمان تحولی ایجاد کرده است که بعد از نگارش این اثر تا مدت‌های زیادی اثر آن برنوشته‌های نویسندگان بزرگ مستولی بوده است.

    با ‌وجود این، تا امروز ترجمه‌ای از آن به دست خواننده‌ فارسی‌زبان نرسیده است. تلاش‌های پراکنده برای ترجمه این اثر متعدد بوده است. علی کاکاوند، ایمان فانی، وحید مواجی و … هرکدام بخش‌های از اولیس را جداگانه در اینترنت منتشر کردند؛ اما در ادامه خبری از بخش‌های بعدی دیده نشد. تنها کسی که مدعی ترجمه تمام متن اولیس است «منوچهر بدیعی» مترجم دیگر آثار جویس بود. ترجمه‌ای که جز فصل هفدهم از آن هیچ‌گاه منتشر نشد.

    منوچهر بدیعی در پیش‌گفتارش بر کتاب «اولیس جویس؛ عصاره داستانی» در مهرماه ۱۳۹۳، درباره انتشار متن کامل ترجمه فارسی اولیس نوشته است: «مترجم ده سال پیش در گفت‌وگویی با علی صلح‌جو، پژوهشگر و مترجم و ویراستار برجسته، گفت که انتشار و ترجمه فارسی کامل «اولیس» به عمر من وصال نخواهد داد. اکنون‌که مترجم به پایان عمر خود نزدیک‌تر شده است، این سخن قوت بیشتری یافته است. عمر همه ما ناپایدار است؛ اما «آینده بسی دیر بپاید.» آیندگان روزی سرانجام «اولیس» را خواه در ترجمه فارسی مترجم خواه در ترجمه کسان دیگر خواهند خواند. مترجم با خواندن «اولیس» و نوشتن آن به فارسی دریافته است که زبان فارسی، دست‌کم در حدود تجربه و آگاهی مترجم، برای ترجمه «اولیس» و حتی «شب‌زنده‌داری فینگن‌ها» بسیار تواناست. هدف مترجم از ترجمه «اولیس» بیش از انتشار آن درک همین توانایی بوده است. مترجم گمان می‌کند به این هدف نزدیک شده و در هرحال، اجر خود را گرفته است.»

    میل به خوانش این اثر در نزد مشتاقان ادبیات داستانی روزافزون بوده است. سایر محمدی در گزارش ایبنا در تاریخ بهمن ۹۳ آورده است: «خود بدیعی در این مورد گفته است: «الانسان حریص بمامنع» یک‌چیزی است که ممنوع شده و مردم حریص شده‌اند. مردم نسبت به مسائلی که مستور است و معمولا پوشیده است کنجکاوی دارند. من حاضر نیستم قبول کنم این‌همه سوال که پیش می‌آید به خاطر ارضای این نوع کنجکاوی باشد. اصلا چرا؟ نه برای اینکه مردم در این زمینه‌ها کنجکاو نیستند، هستند؛ ولی این کنجکاوی را الآن از هزار طریق دیگر می‌توانند ارضا کنند. چرا بیایند رمان یک نویسنده را با ۱۱۶۲ صفحه بخوانند و تازه ببینند که آن‌جور هم که شنیده‌اند، نیست.»

    ترجمه رمان اولیس از موضوعات مناقشه‌برانگیز بوده است؛ تا جایی که برخی معتقدند چنین اثری به‌واسطه بازی زبانی، بینامتیت و… در ترجمه ارزش خود را از دست می‌دهد؛ چه‌بسا ترجمه امانت‌مدارانه آن غیرممکن باشد و یا به خاطر وجود زبان صریح و بی‌پروا در ممیزی شرحه شرحه می‌شود. هرچه باشد… چه دشواری کار و چه آینده نامعلوم پس از ترجمه و. باعث شده بود مترجمان تاکنون برای ترجمه این اثر و انتشارش پیشرو نباشند و اگر اقدام کنند ناکام بمانند.

    از دشواری ترجمه اولیس همین بس که بدیعی می‌گوید: «حقیقت آن است که داستان اولیس لابه‌لای اساطیر یونان، تاریخ و جغرافیا و افسانه‌های ایرلند، مناسک مسیحیت، انواع گوناگون سبک‌های ادبی، سیلان خودآگاهی و تک‌گویی درونی، اشارات ادبی و فلسفی و حتی علمی، پاره‌هایی از زندگی جویس و خانواده‌اش، زندگی روزمره دابلینی‌ها، تکه‌هایی از ترانه‌ها و اپراها که خواندن آن‌ها رواج داشته و اشاره به بیش از هزار شخصیت که هرکدام نمونه‌ای از صاحبان مشاغل و حرفه‌های گوناگون هستند، پراکنده و پنهان است. (در اولیس به چند اپرا و ۳۰۴ ترانه و تصنیف و سرود و ۵۲ شعر کودکانه و آواز به‌اصطلاح کوچه‌باغی اشاره‌شده است.)»(همان)

    با همه این اوصاف، این روزها خبر انتشار ترجمه اولیس جویس در محافل ادبی پیچیده است. از یک‌سو «فرید قدمی» جلد اول اولیس را با همکاری نشر «مانیاهنر» به بازار نشر ارائه داده است. فرید قدمی مترجم این کتاب، در گفت‌وگو با خبرنگار ایلنا در تاریخ ۲۸ فرودین ۹۷ بیان می‌کند که ترجمه فارسی این رمان در چهار جلد قرار است منتشر شود که جلد نخست آن اکنون زیر چاپ است.

    به گفته این نویسنده و مترجم، رمان «اولیس» در اصل در سه کتاب و درمجموع در هجده اپیزود، نوشته‌شده است که جلد نخست ترجمه فارسی آن ترجمه کامل کتاب اول است. او همچنین بیان کرده که جلدهای بعدی با فواصل چهارتا شش‌ماهه منتشر خواهند شد.

    از سوی دیگر اکرم پدرام نیا نیز ترجمه جلد اول خود از «یولسیز»(اولیس) را با همکاری نشر «نوگام» در صف انتشار دارد، ترجمه‌ای که به گفته پدرام‌نیا در گفت‌وگو با ایسنا در مهرماه ۹۷: «با ویرایش دقیق و خلاقانه‌ رضا شکراللهی که آن ‌هم چندین ماه طول کشید آماده چاپ و انتشار است.»

    همچنین پدرام‌نیا در همان مصاحبه درباره شروع ترجمه اولیس می‌گوید: «مطالعه و تحقیق جدی درباره‌ این اثر را از زمستان ۱۳۹۱، پس از ترجمه رمان «لولیتا» شروع کردم. البته از آغاز دهه‌ ۸۰، به‌شکل پراکنده، درباره‌ آن تحقیق و مطالعه می‌کردم و به‌دلیل وفور جملات ایتالیایی و فرانسوی، همزمان به آموختن این دو زبان نیز مشغول شدم. ترجمه آن را از شهریور ۱۳۹۳ شروع کردم و از همان زمان تا امروز، روزی ۱۰ و گاه تا ۱۴ ساعت روی آن کار می‌کنم.»

    سه سال بعد از آنکه اکرم پدرام‌نیا ترجمه اولیس را شروع کرده بود؛ فرید قدمی نیز بر صفحه اینستاگرامی مجازی خود در سال ۹۶ با این پست اعلام کرد که تصمیم به ترجمه اولیس در ظرف یکی دو سال دارد: «تصمیم گرفته‌ام در پروژه‌ای یک تا دوساله رمان «اولیس» جیمز جویس را ترجمه و منتشر کنم؛ اگرچه این کتاب را منوچهر بدیعی بزرگ و عزیز هم ترجمه کرده؛ اما خب، بیشتر از دو دهه است که همه در انتظارش مانده‌ایم و چه بی‌شمار فارسی‌زبانانی که «اولیس» را نخواندند و مردند در این سالیان. علاوه بر این، به گمانم، خیلی هم خوب است که شاهکار مطلق ادبیات مدرن که تاریخ رمان بدون آن چیز بزرگی کم دارد، در فارسی هم دو تا ترجمه داشته باشد، گیرم که ترجمه بدش از آن ‌من باشد و ترجمه خوبش به‌یقین از آن بدیعی. ترجمه چنین اثری؛ اما نیازمند وقت و تلاش بسیار است، کاری که دست‌کم من نمی‌توانم بدون حمایت خوب یک ناشر از عهده‌اش بربیایم. امیدوارم به‌زودی زود ناشری حمایت گر پیدا شود و ترجمه این رمان درخشان را بی‌آغازم.»

    چه قدمی و چه پدرام‌نیا از هرجایی که شروع کرده باشند در یک نقطه و آن هم انتشار جلد اول به هم رسیدند؛ هرچند جلد اول اولیس قدمی در ۱۸۹ صفحه و یولسیز پدرام‌نیا در ۵۷۰ صفحه دربرگیرنده شش فصل اول کتاب است. قرار است ترجمه قدمی در چهار جلد و ترجمه پدرام‌نیا در شش جلد منتشر شود.

    به‌زودی منتقدان و مخاطبان می‌توانند هر دو ترجمه را در دسترس داشته باشند و کیفیت را مقایسه کنند؛ اینکه این ترجمه‌ها تا متن کامل اولیس ادامه یابد نیز حرف دیگری است؛ اما آنچه می‌تواند موردتوجه باشد پیامدی است که ترجمه اولیس بر ادبیات داستانی ایران خواهد داشت. ازآنجا که هر اثر تقدیس شده‌ای موجی از مقلدان را در ادامه خود خواهد کشید، با ورود اولیس به ادبیات فارسی، نگاه مخاطب و نویسنده ایرانی به جویس و اولیس از پنجره نگاه مترجمان مذکور خواهد بود. اینکه این پنجره مصداق فیل در تاریکی باشد یا دیدگاهی بر گستره اولیس در آینده مشخص خواهد شد؛ اما به‌زودی شاهد موجی از مقلدانی خواهیم بود که از همین پنجره سعی در پریدن خواهند کرد.

    اولیس جویس اگر از قِبَل این ترجمه‌ها به دست مخاطب فارسی برسد؛ ‌صد سال تاخیر داشته است و باید این نکته را در نظر داشت که از پیدایش رمان در جهان تا پیدایش رمان در زبان فارسی بیش از سه قرن فاصله وجود دارد. عمق این فاصله بین دنیای رمان فارسی (اثر، نویسنده و مخاطب فارسی‌زبان) و همسان‌های خود در جهان بیرون، زمانی بیشتر به چشم می‌آید که در نظر گرفته شود: روند نگارش و انتشار رمان در جهان همچنان روبه‌جلو حرکت کرده است و از انبوه رمان‌های گذشته و حال در جهان تنها تعداد محدودی آن ‌هم از گذر ترجمه به ادبیات فارسی وارد شده است. باید در نظر داشت که کنش ترجمه نیز، هزار اما و اگر دارد. آن‌چنان‌که از اثر مبدا همه ویژگی‌های متن به اثر مقصد منتقل نمی‌شود. با این‌ حال از قِبَل ترجمه آثار جهانی، ادبیات فارسی تنها با آثاری روبه‌رو شده است که از صافی سلیقه مترجمان و ناشران، بضاعت دانش مترجمان و چارچوب عرفی، شرعی، مدنی و اقتضای بازار نشر گذشته است. با این ‌همه موانع می‌توان تصور کرد منظری که نویسنده و مخاطب (محصور در زبان فارسی) از جهان رمان و رمان جهان دارد، در چه حدی و چگونه است! موقعیتی که پدیده مذکور را به‌مثابه فیل در تاریکی قرار می‌دهد. حال با این بضاعت ترجمه اولیس و نگاه به آن نیز تا اصل مطلب فاصله بسیاری خواهد داشت. بحث بر سر چرایی ترجمه اولیس نیست. به‌هر حال اولیس دیر یا زود ترجمه می‌شد و پیامدی هم اگر داشته باشد طبیعی است؛ اما این پیامد تاسف‌بار خواهد بود و ناگواری ماجرا در اولیسیسمی است که مقلدان در آینده بر سر ادبیات فارسی آوار خواهند کرد و دوره گذار از آن دربردارنده آثار ناخوشایندی خواهد بود. امری‌ که ای کاش سال‌های گذشته از آن عبور کرده بودیم و شاهدش نبودیم.

    بامداد جنوب صفحه هنر و ادب: ۹ اردیبهشت ۱۳۹۸

  • گفت‌وگوی  با «بهاره محمدی» درباره اثر جدیدش:

    گفت‌وگوی با «بهاره محمدی» درباره اثر جدیدش:

    گفت‌وگوی بامداد جنوب با «بهاره محمدی» درباره اثر جدیدش:

    میم حرف اول مرگ است.

    داود علیزاده

    من

    هزار سال

    هزار قلب

    به دامنت سنجاق کرده‌ام!

    اما

    مرگ به من بخشنده‌تر بود

    با دو بال فراخ

    از بار زنده‌گی

    رهایم کرد.(بهاره محمدی)

    این روزها انتشارات «نشر آثار برتر» مجموعه شعر سپید «میم حرف اول مرگ است» را از «بهاره محمدی» منتشر کرده است. این کتاب، نخستین اثر این شاعر است؛ هر چند او پیش‌تر به عنوان نویسنده داستان کوتاه در مجموعه‌داستان کولی‌ها شرکت داشته است. به‌مناسبت انتشار کتاب وی گفت‌وگوی کوتاهی با او داشته‌ایم تا مخاطبان تا حدودی با این شاعر و مجموعه شعر «میم حرف اول مرگ است» آشنا شوند.

    لطفا در شروع خودتان را برای مخاطبان معرفی بفرمایید؟

    من متولد ۱۳۵۶ شهرستان محلات هستم، دوره کارشناسی زبان و ادبیات انگلیسی را گذرانده‌ام و سال‌های اخیر در کلاس‌های آنلاین نویسندگی (منیرو روانی‌پور) نیز شرکت کردم و مجموعه داستانی با نام داستان «کولی‌ها» با همکاری وی چاپ کردیم که سهم من از آن داستان کوتاهی بود.

    خانم محمدی بفرمایید چه شد که سراغ شعر رفتید؟

    شاید بهتر است بگویم که شعر سراغ من آمد. زبان من همیشه با بقیه آدم‌ها فرق می‌کرد. نه این که بهتر باشد نه! فقط از همان کودکی ردپای شعر، میان زندگی‌ام دیده می‌شد. مثلا «کفش» برایم فقط کفش نبود، دو بال رنگی بود که مرا به هر چه می‌خواستم می‌رساند. قاصدک‌ها و باران و خرمالو و درخت شاتوت برایم پیام‌آور عشق و سادگی بودند و خشت‌های گِلی و پرده‌های صورتی رنگ نشانه‌ روزگار خوش کودکی. بعدها با اشعار فروغ فرخزاد آشنا شدم به‌طوری که او را خدای شعر خودم می‌دانم. به نظرم بیشتز از شاعران دیگر روی من تاثیر گذاشت و باعث شد که به دنیای پر رمز و راز شاعران ترغیب شوم.

    شما نگاه لطیفی به جهان دارید. برداشت من این است که شما سرایش را غریزی می‌دانید و جوششی از درون، با این حال چطور شد که تصمیم گرفتید شعرهایتان را منتشر کنید؟

    اوایل فقط برای خودم می‌نوشتم. کم کم میل به دیده شدن در من قوی‌تر شد و نوشته‌هایم را با دیگران به اشتراک گذاشتم. منتظر شنیدن انتقادات و پیشنهادات بودم؛ حتی تشنه‌ تعریف و تمجید! در این دوره به کم و کاستی‌های شعرها پی بردم و همیشه دنبال ساده‌نویسی بودم؛ البته مورد قبول خیلی‌ها نبوده و نیست؛ اما این سبک نوشتن را می‌پسندم.

    درباره مجموعه شعر «میم حرف اول مرگ است» توضیحاتی برای مخاطبان بفرمایید به ویژه درباره عنوان کتاب؟

    از ۱۰ سال قبل گردآوری این مجموعه را شروع کردم. درباره کلمه‌ «مرگ» که در عنوان کتاب و همچنین در شعرها تکرار شده است، باید بگویم بار معنایی منفی ندارد. مرگ همیشه نجات دهنده است و تنها راه رهایی است. انتخاب نام کتاب و طرح جلد، با همین منظور بوده است و افق روشن که در پشت جلد دیده می‌شود، نشانه‌ ذره‌های باقیمانده‌ امید است و میل به زندگی.

    اگر قرار باشد حرف اصلی و جان کلام شعرهایتان را مختصر اشاره کنید، روی کدام مولفه‌ها دست می‌گذارید؟

    حرف اصلی‌ام که در واقع سرخط تمام شعرها هم نیز هست، زنان، دغدغه‌ها و تکالیف زنانه‌شان است که به عنوان «مشق» از آن‌ها یاد کردم. حال و هوای کتابم زنانه‌نویسی مطلق و مشکلات و دغدغه‌های آن‌هاست. روایت دنیای مردسالارانه‌ای است که در هاله خیانت زندگی زنان را دربرمی‌گیرد، آن‌ها را تا مرز وانهادگی سوق می‌دهد. البته سعی‌ کردم این نگاه را به صورت غیرمستقیم به مخاطب انتقال دهم. مثلا در اشعار من «زنِ دوم» در عشق مثلثی به سایه تشبیه شده و مشخصه‌اش رژ قرمز هست و یا پرده‌های صورتی و کودکی در واقع بازتاب دوران معصومیتی است که از دست رفته.

    آیا فکر نمی‌کنید این نگاه بسیار یک‌طرفه باشد؟

    به‌هر حال به‌عنوان یک زن و با شناختی که از دنیای زنانه دارم، میل داشتم دغدغه‌های زنان را بازگو کنم. از همین رو، روی این مولفه ها تاکید کردم؛ اما این به معنای نگاه یک‌سویه و یک‌طرفه نیست. هر چند شاید این بعد پررنگ‌تر باشد؛ چراکه من از دیدگاه یک زن به این جریان نگاه کردم وگرنه این دیوی (خیانت) است که هر آدمی را گرفتار می‌کند و مرد و زن ندارد.

    شده که به سمت وسوی شعرهای کلاسیک هم گرایش داشته باشید و یا بخواهید در آن سبک ها نیز شعر بسرایید؟

    باید بگویم من با حافظ بزرگ شدم و در ابتدا با قوانین قافیه و عروض آشنایی پیدا کردم و سبک نوشتاری کلاسیک. چند شعر هم با این سبک دارم و علاقه‌ام به این سبک زیاد است؛ اما با این که کلمات را محدود به قوانین و چارچوب خاصی کنم مخالفم. حتی گاهی شکل کلمات را هم تا جایی که دستور زبان اجازه بدهد، تغییر می‌دهم؛ مثلا زندگی – زنده‌گی و یا از نشانه‌گذاری‌ها و آرایش خطوط استفاده می‌کنم که در سبک کلاسیک متداول نیست. به نظرم شعر باید مثل رود جاری باشد، در مسیر خودش.

    از نسل خودتان کدام شاعران را دوست دارید؟ و آثار کدام شاعران را دنبال می کنید؟

    از شاعرهای هم نسل خودم زنده‌یاد «الهام اسلامی» را خیلی می‌پسندم و همچنین اشعار زنده‌یاد «نجمه زارع» و «غلامرضا بروسان» اشعار «سابیر هاکا» «گروس عبدالملکیان» و «افشین یداللهی» هم عالی هستند، من طرفدار سبک ساده‌نویسی هستم در عین حال که حرف‌های زیادی برای گفتن دارند، حقایق تلخ اجتماع و دردها و مشکلات جامعه را به وضوح بیان می‌کنند. در واقع نوعی تلخ‌نویسی را می‌پسندم که مشخصه سبک رئال است،

    در گفت‌وگو به فروغ فرخزاد و تاثیری که برشما گذاشته است یاد کردید. فکر می‌ کنید وجه تمایز فروغ چه بود؟

    وجه تمایز فروغ با دیگر شعرای هم نسل خود و معاصر، تازه بودن و به‌روز بودن آثار اوست، طوری که هرگز کهنه نمی‌شوند، نه کلمات و نه سبک نوشتاری او. ساده‌نویسی‌اش در عین بار معنایی قوی، مشخصه  فروغ است و من گمان می‌کنم؛ حتی نسل‌های بعد از ما هم این جمله‌ام درباره فروغ را تائید خواهند کرد.

    به عنوان سخن پایانی یکی از شعرهایتان را بفرمایید؟

    منم آن کوبه‌ فولادی/ خموش مانده اما/ بر یگانه دنیایی که / به هیچ کجا/ راه نداشت!

     

    بامداد جنوب ۵ اردیبهشت ۹۸

  • «و عشق، مرگی است کوچک»

    نقطه سرخط: برنده بوکر عربی ۲۰۱۶ بازترجمه شد؛

    «و عشق، مرگی است کوچک»

    داود علیزاده

    نشر روزنه به‌تازگی ترجمه جدیدی از کتاب «مرگی کوچک» با عنوان اصلی «موت صغیر» را از «محمدحسن علوان» با ترجمه سیدحمیدرضا مهاجرانی منتشر کرده است. نام کتاب برگرفته از سخن «محیی‌الدین عربی» است: «الحبُّ موتٌ صغیرٌ» این کتاب در افتتاحیه نمایشگاه بین‌المللی کتاب «ابوظبی» (۲۰۱۷) به‌عنوان برنده دهمین دوره جایزه بوکر عربی (۲۰۱۶) معرفی شد. «مرگی کوچک» از میان ۱۸۶ رمان پیشنهادشده از ۱۶ کشور به این عنوان دست‌ یافت.

    رمان «مرگی کوچک» داستان زندگی تاریخی «محیی‌الدین عربی» با آمیزه‌ای از صورخیال است و از زمان ولادت وی در اندلس در نیمه سده ششم هجری تا وفات او در دمشق را در برمی‌گیرد. این رمان سفرهای محیی‌الدین از اندلس در غرب تا آذربایجان در شرق و نیز گذار او را به مغرب و مصر و شام و حجاز و عراق و ترکیه به تصویر می‌کشد. او این سفرها را همراه با تجربه صوفیانه عمیق خود می‌گذراند تا رسالت خود را زیر سایه حکومت‌هایی فرضی به انجام برساند. از شهرهای متعدد گذر می‌کند و با انسان‌های بسیاری برخورد می‌کند و از این رهگذر حوادث تخیلی، جنگ‌های فرساینده و احساسات آشفته‌ای را نیز از سر می‌گذراند.
    «مرگی کوچک» ششمین کتاب و پنجمین رمان محمدحسن علوان، نویسنده عربستانی است. وی متولد سال ۱۹۷۹ در شهر ریاض و دارای مدرک دکتری در رشته بازاریابی و تجارت بین‌الملل از دانشگاه کارلتون کاناداست. تاکنون پنج رمان از او به چاپ رسیده است که عبارتند از: «سقف اکتفا» (۲۰۰۲)، «سوفیا» (۲۰۰۴)، «حلقه طهارت» (۲۰۰۷)، «سگ آبی» (۲۰۱۱) و «مرگ‌ کوچک» (۲۰۱۶).

    همچنین کتاب نقدی با عنوان «مهاجرت: نظریات و عوامل موثر در آن» (۲۰۱۴) را نیز به چاپ رسانده است. او همچنین به مدت شش سال و به‌طور هفتگی مقالاتی را در دو روزنامه سعودی «الوطن» و «الشرق» منتشر می‌کرد. همچنین‌ دو روزنامه امریکایی «نیویورک تایمز» و روزنامه انگلیسی «گاردین» مقالات و داستان‌های کوتاهی را از او به چاپ رسانده‌اند.

    علوان در سال ۲۰۱۰ در شمار ۳۹ نویسند عربی برتر زیر چهل سال برگزیده شد. رمان «قندوس» وی در سال ۲۰۱۳ جزء نامزدهای نهایی جایزه بوکر بود. ترجمه فرانسه همین رمان نیز در سال ۲۰۱۵ از سوی «بنیاد جهان عرب پاریس» به‌عنوان برترین رمان ترجمه‌شده در آن سال برگزیده شد. سیدحمیدرضا مهاجرانی کتاب «قندوس» را با عنوان «سگ آبی» ترجمه کرده است که به زودی نشر روزنه آن را منتشر خواهد کرد.

    سیدحمیدرضا مهاجرانی مترجم کتاب «مرگی کوچک» در یادداشتی با عنوان «این مقدمه، مقدمه نیست!» این کتاب را معرفی کرده است که در ادامه خواندن آن خالی از لطف نیست.

    این مقدمه، مقدمه نیست!

    کتاب «مرگی کوچک» قصه سرمد عشق حضرت «محیی‌الدین بن عربی» است. قصه او، سفرها، آلام و پیکارش در مسیر «محبه‌الله» که هم باشکوه است و هم اندوهگین. اندوهی اگر دارد میرا و فانی است، شادی‌هایش؛ اما جاودانه! قصه مردی است که توانست شکنجه‌های روحی و آلام درونی‌اش را در کتاب «الفتح المکی» تاب آورد و آن دسته از مؤدیان دینداری را رسوا کند که در ردای خلیفه، سلطان، قاضی، فقیه و واعظ رخ‌ نمودند؛ لیک ظاهرشان از وجودی حکایت می‌کرد که انسان را به یاد همه‌چیز می‌انداخت غیر از خدا و دین.
    «مرگی کوچک» حماسه مردی است از مردان خدا. رجالی که از اندک بودن خود واهمه ندارند؛ چون بدان پایه از تعالی دست‌ یافته‌اند که دیگر هیچ تمنایی برای «منِ» خویش ندارند و در اوج این بی‌تمنایی است که ملکوت آسمان و بهشت جاودان را از آن خود می‌کنند. این کتاب قصه مردی است که برای رسیدن به بهشت از عرض دوزخ گذر کرد. این کتاب قصه عاشقی است جان‌شیفته که دانست خداوند پشت همه‌چیز است؛ اما همه‌چیز خدا را پنهان می‌کند، دانست همه اشیاء سیاه و همه مخلوقات حجاب ماورائند. دانست دوست داشتن یک موجود شفاف ساختن آن است و شفاف ساختن هر چیز نگریستن به لبخند خداست که ما را به شادی می‌خواند.
    این کتاب روایت مبارزی است که برای رزم از سلطان و خلیفه رخصت نمی‌گیرد و از هیچ شاهی مدد نمی‌خواهد. نه کمانی عاجین قبضه در پنجه می‌فشرد و نه گرزی گران‌عمود در دست و نه ترکشی پر از تیر و خدنگ بر پشت و نه تیغی آخته به کف دارد. او در این رزم جوشنی داودی به تن کرده «جوشنی خوب» و درفشی به نقشی از «حلم» افراشته دارد.

    محیی‌الدین در این داستان قلبی دارد راست، هنردان، باورمند و استوار بر چهار ستون بنیادینِ «دلیری»، «بخشندگی»، «انسان‌دوستی» و «آدمیت». چهار «وَتَد» ریشه بسته در روح و جان و جسم که با هزاران رشته به سرشتی پاک پیوند دارد. محیی‌الدین در این داستان قهرمان میدان نبردِ «بی شمشیر کشتن» و سفر است و فراگیرِ اسرار «هو».

    شخصیت‌های این داستان گروهی‌شان حقیقی هستند که باورشان داریم و گروهی‌شان که حقیقی نیستند شاید؛ اما به‌گونه‌ای در عرصه قصه رخ نموده‌اند که عاشق باورکردنشانیم و می‌خواهیم باورشان بداریم، حقایقی هستند بر گونه اساطیر.

    اما قهرمانان این داستان، غیر از اشخاص، کتاب‌ها و آثار مکتوب اوست. کتاب‌هایی که دست‌به‌دست دوران به دوران را طی می‌کند و نزد کسانی به ودیعه می‌ماند که عشق‌ورزی به محیی‌الدین و مالامال کردن سینه از درد عشق، کسب‌وکارشان است. کتاب‌هایی که در روزگار خود او از سوی صاحبان فتاوای دربار دوست که همیشه صدای آدمیت را می‌کشند، در ردیف کتب ضاله و تشویش‌گر اذهان عمومی و خدشه‌آور به دین و باورمندی قلمداد شد؛ اما در روزگارانی دیگر پله‌ای شد برای آنان که خواستار شناخت عشق و رفیق اعلاء هستند. هم آنانی که آموختند اگر جمادیم کهربا باشیم، اگر نباتیم میموزا باشیم و اگر انسانیم «عشق» که عشق یک تنفس عمیق است از هوای ناب بهشت. کتاب‌ها و مکتوباتی که عیار مهر و کینِ مرد و نامرد است. این هم سنت تاریخ است که همواره بوده و هست و به‌یقین خواهد بود…
    محیی‌الدین در این قصه با ماست و در کنار ماست. گاهی چون ستاره‌ای رخ می‌نماید که به دو انگیزه دوستش می‌داریم: یکی آنکه درخشان است و دیگر آنکه نفوذناپذیر؛ اما در اوج نفوذناپذیری مثل تشعشعی دلنوازتر از هر ستاره در جوارمان می‌نشیند و نزدیک با ماست؛ اما گاهی چنان است که هرچه بیشتر به خدایان شباهت پیدا می‌کند، بیشتر بر عرصه خاک همچون اولاد آدم پای می‌نهد؛ به‌طوری‌که در میان ما نه چون ستاره‌ای درخشان که بر سقف آسمان آویخته، بلکه با ما و نزدیک ماست و با این‌ همه و در عین با همگی تنهاست با خدای خود که با او همان معامله‌ای را می‌کند که با عبدِ اَوّابش ایوب کرد.

    قصه محیی‌الدین روایتی است از کامیابی‌ها و هم شکست‌ها، شادباشی‌ها و هم مرارت‌ها، پایداری‌ها و هم زخم خوردن‌ها، خنده‌ها و شوخ‌طبعی‌ها و هم گریستن‌ها، آزاد بودن‌ها و هم در محبس بودن‌ها، برخورداری‌ها و هم محرومیت‌ها، کامیابی‌ها و هم شوربختی‌ها … اما یک‌چیز در آن نمودی همیشگی و هموارگی دارد و آن «خم نشدن» است. خم نشدن در برابر قدرت و اخم سلطان یا لبخند و سره زرش، خم نشدن در برابر فقهای جاه‌طلب یا وعاظ شحنه‌شناسی که دین در منظرشان تنها اسم شبی است برای ورود به کاخ جادویی قدرت، خم نشدن در پیشگاه خلیفه و حرمش، خم نشدن و هماره پایمردی با ترجمان عشق و فتوحات عقل. این قصه سرشار است از خم نشدن و خم نشدن، ایستادن و ایستادن…

    در این قصه محیی‌الدین با صدایی رسا می‌گوید: «صوفی نه رهبانیت‌خواه است و نه بیابان‌گرد که ترنمی است برآمده از گلوگاه کوچک پرنده‌ای که سرود کوچک آزادی می‌خواند.»

    می‌گوید: «صوفی آن است که در خلوت خود در میان مردم است و چون به زندانش اندازند به مردم نزدیک‌تر و مردمی‌تر می‌شود و درست به همین خاطر است که خلیفه و خلافت و سلطه و سلطان تابش نمی‌آورد.»

    محیی‌الدین در این روایت می‌گوید: مرید و مراد و قطب و وتد و قطب الاقطاب و غوث و… همه و همه در یک عبارت خلاصه می‌شود و آن «محبه الله» است. محیی در این قصه می‌گوید «عشق» اصل است و «عاشق» فناناپذیر، مرگ عاشق «مرگی کوچک» است، مرگی که برای روان‌های پاک و خم‌ناشدنی و باورمندان به شریعت محمد مثل عادتی است به زندگی. مرگی که از پس آن هزاران لبخند فرشته برمی‌آید همه سرشار از حسن و حیاتی جاودان.

    «مرگی کوچک» نگاره‌ای است ظریف از «حق»، ترسیم‌شده با اسلوبی بهنجار به دست باورمند محیی‌الدین که فراز و فرودش نشان از روح طوفان‌گر عاشقی پاکباخته دارد.

    محیی‌الدین در روایت مرگی کوچک مطلقا نقش قهرمان را بازی نمی‌کند؛ چون ترسو نیست. نقش یک قدیس را بازی نمی‌کند چون شرور نیست، نقش رفیق و انیسِ سلطان و خلیفه را هم‌ بازی نمی‌کند چون در کشتن همنوعان خود بی‌تاب نیست و در یک‌کلام «اصلا نقش بازی نمی‌کند» چون دروغگو نیست. او در سراسر این داستان تنها یک‌چیز است و دربرگیرنده یک حقیقت و آن؛ باورمندی به «عشق». او در این داستان زنده است که روایت «عاشق» و «مرگ کوچک» او را بازگوید تا راحت جان و التیام‌بخش زخم‌هایی شود که از جور و ظلم ستم‌کیشان بر جان و روحمان نشسته. پس روایت مرگی کوچک را می‌خوانیم و درس عشق و فرامی‌گیریم.

    «بازگو تا قصه درمان‌ها شود باز گو تا راحت جان‌ها شود/ بازگو کز ظلم آن استم‌نما صد هزاران زخم دارد جان ما»

     

  • کاشی‌ما (۹)

    کاشی‌ما (۹)

    آدم زودباوری هستید یا دیرباور؟ اهمیتی دارد؟ بعضی افراد ساده‌اندیش هستند و زودباور… به‌محض شنیدن هر چیزی آن را باورمی‌کنند و دسته دیگر، به‌سادگی تن به پذیرش هر پدیده‌ای نمی‌دهند. بحث ارجحیت و تمایز زودباور و دیرباوری نیست. حرف و حدیث مسائلی است که حتی ساده‌اندیشان نیز از پذیرش آن به سادگی سرباز می‌زنند؛ چه برسد به آدم‌های دیرباور که برای باور هر چیز، هزار و یک دلیل و نشانه طلب می‌کنند.

    به نظر می‌رسد از میان همه پدیده‌ها، سه مساله وجود دارد که باور آن برای هرکسی دشوار است. فارغ از زودباور و دیرباوری… مساله اول: مرگ است. کسی که باخبر مرگ روبه‌رو می‌شود تا مدتی در موقعیت انکار و ناباوری دست‌وپا می‌زند. همچون آهویی در دشت حیرت می‌دود؛ اما آخر شکار باور است. فرد در نهایت می‌پذیرد: کسی که بوده، دیگر نیست؛ هرچند کسی نیست که با همه وجود باور داشته باشد که آنی دیگر ممکن است که خودش نباشد.

    مساله دوم: عشق یک‌طرفه برای عاشق است. پذیرش اینکه احساس پر شروشور درونی عاشق، تنها در ذهن خودش وجود دارد. پذیرش اینکه کلافگی حس جان‌فدایی تنها برای خودش تداعی می‌شود. پذیرش اینکه با همه داشتن‌ها باز از معشوقِ‌معشوق، گویی چیزی کم دارد. آن‌قدر دشوار است که شخص را تا مدت‌ها سرگشته و حیران می‌دواند. بارها این سوال به دیواره ذهنش کوبیده می‌شود، در سرش پژواک می‌شود که به راستی:« گل شبدر چه کم از لاله قرمز دارد؟» هرچند شاید روزی فرا برسد که فرد بپذیرد: کسی که نبوده، دیگر هم نخواهد بود. اینکه بپذیرد عشق نجوایی برانگیخته از درون خویش است در خلأ جان‌فرسای تنهایی و نه پاسخی به سوالی پرسش نشده معشوق.

    مساله سوم: اگر برای باور مرگ، گذشت زمان مفید باشد. اگر برای درک عشق یک‌طرفه روزگار کمک کند؛ اما برای این مساله سوم پای زمان لنگ است و گاه کمک روزگار بی‌ثمر. مساله سوم، باور بلاهت و حماقت هر فرد نزد خودش است. بی‌خود نبود که آقای سعدی هفت هشت قرن پیش، در باب بیست‌وهشتم گلستان ‌گفته بود: «گر از بسیط زمین عقل منعدم گردد/ به‌ خود گمان نبرد هیچ‌کس که نادانم!» به معنای ساده یعنی؛ اگر حتی چیزی به نام عقل هم در جهان وجود نداشته باشد. بازهم کسی نزد خودش فکر نمی‌کند که نادان است. اینکه بدانی که ندانی معمایی است که فرمول حل آن برای هرکسی متفاوت است. نه ازآن‌جهت که دانستن و فهم دشوار باشد. بلکه بلاهت آدمی به‌مرور زمان آن‌قدر در غشای غرور و گاه بی‌خبری فرو می‌رود که تراش زنگار ذهن و صیقل آن به‌سادگی صورت نمی‌گیرد.

    ستون کاشی‌ما. روزنامه بامداد جنوب. ۲۴ فروردین ۹۸

  • تهران تا تورنتو؛ مروری بر جوایز ادبی این‌ روزها

    تهران تا تورنتو؛ مروری بر جوایز ادبی این‌ روزها

    جوایز ادبی می‌تواند ویترین معرفی نویسندگان گمنام باشد.

    تهران تا تورنتو؛ مروری بر جوایز ادبی این‌ روزها

    داود علیزاده

    هرساله جوایز ادبی متعددی تحت عناوین جشنواره، مسابقه و … برگزار می‌شود. این فعالیت‌ها در صورت برگزاری صحیح و داوری منصفانه می‎‌توانند در معرفی چهره‌های مستعد و جدید ادبی کمک قابل‌توجهی داشته باشند؛ هرچند ترکیب تکراری و یک‌نواخت داوران، شرکت برخی عوامل نشر در ترکیب داوری در سال‌های اخیر تردیدی بر استحکام و اثرگذاری این جوایز وارد کرده است؛ بااین‌حال در این گزارش مروری داشته‌ایم بر آخرین جوایز ادبی در حال برگزاری که همچنان مهلت ارسال اثر به آن‌ها باقی مانده است. لازم به ذکر است که جوایز ادبی همچون بوشهر، آب، خاتم و… نیز در مراحل پایانی خود به سرمی‌برند که در این گزارش به آن‌ها پرداخته نشده است.

    جشنواره ملی نمایشنامه‌نویسی میرزاآقا تبریزی

    نخستین جشنواره ملی نمایشنامه‌نویسی «میرزاآقای تبریزی» (جایزه ایوب آقاخانی) یکی از رویدادهای ادبی در حال برگزاری است. در این رویداد تلاش شده تا جایزه صرفا به نام فردی که مرحوم شده نامگذاری نشود و شورای سیاست‌گذاری جشنواره این دوره را به نام ایوب آقاخانی نامگذاری کرده که یکی از ارکان نمایش‌نویسی ایران است. این جشنواره از سوی انجمن مردم‌نهاد دانش‌آموختگان تئاتر تبریز با محوریت تبریز و آذربایجان، در دو بخش ترکی و فارسی برگزار می‌شود. این جشنواره با هدف تاکید بر نقش تاریخی- فرهنگی تبریز در شکل‌گیری ادبیات نمایشی مدرن ایران و تولید محتوا بر اساس فرهنگ آذربایجان راه‌اندازی شده است.

    رویکردهای جشنواره مبنی بر دو رویکرد تاریخی و معاصر است. موضوع نمایشنامه ارسالی باید در یکی از رویکردهای تاریخی یا معاصر درباره پدیده‌های تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، مدیریتی، زیست‌محیطی، مذهبی، آیینی، اسطوره‌ای، حماسی، علمی، هنری، فلسفی، ادبی و ورزشیِ تبریز یا آذربایجان باشد. هر نویسنده می‌تواند حداکثر دو نمایشنامه به دبیرخانه ارسال کند. نمایشنامه‌های ارسالی از نظر زمان نگارش، چاپ، اجرای عمومی و جشنواره‌ای محدودیتی ندارد. جایزه رتبه اول در هر دو بخش ترکی و فارسی تندیس جشنواره و دیپلم افتخار و پنج میلیون تومان وجه نقد است. رتبه‌های دوم هر بخش سه میلیون تومان و رتبه‌های سوم یک‌میلیون تومان جایزه خواهند گرفت. دبیرخانه جشنواره پنج نمایشنامه نامزد از هر بخش ترکی و فارسی را پس از طی مراحل لازم و بدون حق تالیف به‌صورت «مجموعه نمایشنامه» منتشر خواهد کرد.

    متقاضیان می‌توانند نمایشنامه‌های خود را تا پایان اردیبهشت‌ماه از طریق سایت جشنواره به نشانی  www.tabrizdrama.ir ارسال کنند. پنج نامزد دریافت جایزه در دو بخش ترکی و فارسی ششم تیرماه اعلام می‌شوند و اختتامیه جشنواره همزمان با روز قلم (چهاردهم تیر) برگزار خواهد شد.

    مسابقه داستان کوتاه جشنواره تیرگان

    جشنواره تیرگان جشنواره هنری و فرهنگی چهارروزه است که به‌صورت دوسالانه در تورنتو کانادا برگزار می‌شود. دبیرخانه جشنواره تیرگان و کافه‌لیت از نویسندگان علاقه‌مند دعوت می‌کنند که داستان‌های کوتاه خود را به زبان فارسی برای شرکت در بخش مسابقه داستان کوتاه تیرگان ۲۰۱۹ ارسال کنند. بررسی داستان‌های دریافتی در سه مرحله از سوی گروه داوران صورت می‌گیرد و سه داستان به‌عنوان آثار برتر انتخاب خواهند شد. جوایز این رویداد ادبی به این شرح است: نفر اول: ۵۰۰ دلار جایزه نقدی، تندیس آرش کمان‌گیر و لوح تقدیر. نفر دوم: ۳۰۰ دلار جایزه نقدی و لوح تقدیر. نفر سوم: ۲۰۰ دلار جایزه نقدی و لوح تقدیر.

    داستان‌های راه‌یافته به مرحله نهایی پس از ویرایش در مجموعه‌ای به‌نام داستان‌های کوتاه تیرگان منتشر خواهند شد. هر نویسنده می‌تواند فقط یک داستان کوتاه ارسال کند و با ارسال داستان به مسابقه داستان‌نویسی تیرگان، نویسنده اجازه چاپ و انتشار آن را به جشنواره واگذار می‌کند.

    علاقه‌مندان می‌توانند تا هشتم اردیبهشت ۹۸ آثار خود را از طریق سایت مسابقه تیرگان به نشانی www.tirgan.ca ارسال کنند.

    جشنواره ادبی روایت انقلاب

    نخستین دوره جایزه مردمی و ادبی «شهید سیدعلی اندرزگو» در شهریور سال ۱۳۹۸ برگزار می‌شود. دبیرخانه جایزه از کلیه نویسندگان، مترجمان و ناشران در سه گروه: ۱) داستان بلند، رمان و شعر بزرگ‌سال. ۲) داستان کودک و نوجوان و ۳) روایت تاریخ دعوت می‌کند آثار ادبی خود را با درون‌مایه «مبارزه ادبی با تحریف تاریخ معاصر» و «بیان حقایق و روشنگری درباره رژیم پهلوی» به دبیرخانه جایزه شهید سید علی اندرزگو ارسال کنند. همه آثار تولیدی اعم از نشر و بازنشر در سال‌های ۹۶، ۹۵ و ۹۷ که دارای درون‌مایه مدنظر جایزه باشند، می‌توانند در این جایزه شرکت کنند. پدیدآورندگان می‌بایست دو نسخه از آثار خود را تا نیمه اردیبهشت ۱۳۹۸ به دبیرخانه جایزه به نشانی: تهران، خیابان انقلاب، خیابان دوازدهم فروردین، خیابان شهدای ژاندارمری، پلاک ۱۴۰ با کد پستی: ۱۳۱۴۶۷۳۸۸۴ ارسال کنند.

    پنجمین دوره جایزه ادبی «فرشته»

    شهرکتاب «فرشته» پس از برگزاری چهار دوره «جایزه ادبی فرشته» و با توجه به حضور جوانان علاقه‌مند به حوزه‌های داستان‌نویسی و عکس، تصمیم بر آن گرفت تا پنجمین دوره‌ از این اتفاق فرهنگی هنری را با موضوع «جاده» در دو بخش داستانِ کوتاه و عکس و با هدف کشف و معرفی استعدادهای درخشان، ترویج فرهنگ کتابخوانی، ترویج زبان فارسی و ضرورت نگاهی متفاوت به عکاسی برگزار کند. با این هدف و پس از بررسی‌های کارشناسی، کاوه فولادی‌نسب، حسن محمودی و آرش صادق‌بیگی؛ اعضای هیات انتخاب و ناهید طباطبایی، علی خدایی و شیوا ارسطویی داوران بخش داستان کوتاه پنجمین دوره «جایزه فرشته» خواهند بود. مهلت ارسال آثار از یکم دی‌ماه ۱۳۹۷ تا پایان روز ۳۱ فروردین‌ماه ۱۳۹۸ خواهد بود. لازم به ذکر است ارسال آثار به دبیرخانه جایزه ادبی فرشته به‌منزله واگذاری حقوق این آثار به شهرکتاب فرشته است. علاقه‌مندان برای حضور در این جایزه آثار خود را باید از طریق سایت جایزه ادبی فرشته به نشانی www.jayezefereshteh.org ارسال کنند.

    در مورد جوایز هم، جایزه منتخب هیات‌داوران برای نفر اول در بخش عکس و داستان شامل تندیس «جایزه فرشته»، لوح تقدیر، بن خرید شهرکتاب و جایزه نقدی در نظر گرفته‌شده است. همچنین جایزه ۱۰ نفر برگزیده هیات‌داوران، لوح تقدیر به همراه بن خرید شهرکتاب. چاپ ۱۰ اثر برگزیده نهایی بخش عکس و ۱۰ نفر نخست بخش داستان در کتاب و برگزاری نمایشگاه عکس برگزیدگان نهایی هیات‌داوران پس از مراسم اختتامیه خواهد بود.جایزه ادبی فرشته پس از یک دوره تجربه چهارساله، از امسال به‌صورت بین‌المللی برگزار می‌شود. مراسم اختتامیه جایزه فرشته، خردادماه ۱۳۹۸ در تهران برگزار خواهد شد.

    پنجمین دوره مسابقه ملی «افسانه‌ها»

    پنجمین دوره مسابقه ملی «افسانه‌ها» با محوریت گونه‌های فانتزی، علمی تخیلی و وحشت در دو بخش اصلی و جنبی برگزار می‌شود. در بخش اصلی، آثار کوتاه و بلند در سه ژانر فانتزی، علمی تخیلی و وحشت برای دبیرخانه مسابقه ملی افسانه‌ها ارسال می‌شود و درنهایت در هر شاخه یک نفر برگزیده اعلام خواهد شد (اثر کوتاه فانتزی، اثر بلند فانتزی، اثر کوتاه وحشت، اثر بلند وحشت، اثر کوتاه علمی تخیلی و اثر بلند علمی تخیلی).

    در بخش جنبی هم آثار در این شاخه‌ها رقابت می‌کنند: فیلمنامه و نمایشنامه (درام) که در سه ژانر نام‌برده رقابت می‌کنند و یک برنده خواهد داشت. بخش جنبی نویسنده‌ نوجوان که یک نفر برنده خواهد داشت و نفرات دوم و سوم نیز دارد (برای نویسندگان ۱۵ سال به پایین). گفتنی است برنده‌ این بخش تحت آموزش و راهنمایی تا زمان چاپ اولین اثر قرار خواهد گرفت. بخش جنبی تصویرگری (سبک‌ها و انواع) در سه ژانر نام‌برده که یک برنده خواهد داشت. دبیر مسابقه ملی افسانه‌ها پوریا شرح‌دهی است. علاقه‌مندان تا ۳۱ فروردین ۹۸ مهلت دارند آثار خود را از طریق سایت جشنواره به نشانی www.afsaneha.org ارسال کنند.

    جشنواره نقد داستان کوتاه «حیرت»

    دومین دوره جشنواره دوسالانه تحلیل و نقد داستان کوتاه «حیرت» برگزار می‌شود. این جشنواره در دو بخش آزاد و ویژه را در برمی‌گیرد. بخش ویژه، مختص تحلیل و نقد داستان‌های منتشرشده در شماره‌های اول و دوم سالنامه «داستان کوتاه خلاقانه سال (حیرت)» است. متقاضیان تا پایان فروردین‌ماه ۱۳۹۸ مهلت دارند آثار خود را از طریق سایت جشنواره به نشانی www.heyratfestival.ir ارسال کنند. مرحله نخست داوری این رویداد نیز تیرماه ۱۳۹۸ صورت می‌گیرد.

    نتایج نهایی و معرفی ۱۰ نقد برتر جشنواره تحلیل و نقد داستان کوتاه «حیرت» شهریورماه ۱۳۹۸ اعلام خواه شد که از ۵ تحلیل و نقد برتر در بخش آزاد و ۵ تحلیل و نقد برتر در بخش ویژه معرفی و تقدیر خواهد شد.

    سومین جشنواره سراسری دانشجویی داستان کوتاه «زاینده‌رود»

    معاونت فرهنگی جهاد دانشگاهی واحد اصفهان با همکاری سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان سومین دوره جشنواره سراسری دانشجویی داستان کوتاه زاینده‌رود را برگزار می‌کند. علاقه‌مندان به شرکت در جشنواره می‌توانند در بخش‌های ویژه با موضوع زاینده‌رود، آزاد و داستان کوتاه با موضوع اختیاری شرکت کنند. یک بخش ویژه دانشجویان ایرانی خارج از کشور نیز به بخش‌های جشنواره اضافه‌شده است.

    در بخش آزاد، برای نفر اول ۴۰ میلیون ریال، نفر دوم ۳۰ میلیون ریال و نفر سوم ۲۰ میلیون ریال در نظر گرفته‌شده و به نفرات چهارم تا هفتم نیز جوایزی اهدا می‌شود. در بخش زاینده‌رود ۳۰ میلیون ریال، داستان کوتاه کوتاه ۱۰ میلیون ریال و دانشجویان ایرانی خارج از کشور ۱۰ میلیون ریال در نظر گرفته‌شده است.

    برگزاری کارگاه‌ها و نشست‌های داستان‌خوانی در سطح شهر اصفهان، اصفهان‌گردی و داستان‌خوانی در اماکن تاریخی شهر و بزرگداشت یک داستان‌نویس پیشکسوت ازجمله برنامه‌های جنبی جشنواره به شمار می‌رود.

    مهلت ارسال آثار به سومین دوره جشنواره سراسری دانشجویی داستان کوتاه زاینده‌رود تا پایان فروردین ۱۳۹۸ خواهد بود. ثبت‌نام در جشنواره از طریق سامانه ثبت‌نام جهاد دانشگاهی واحد اصفهان به نشانی reg.jdisf.ac.ir انجام می‌شود و علاقه‌مندان می‌توانند آیین‌نامه و جزئیات مربوط به جشنواره را در این سامانه مشاهده کنند.

    انتشار بامداد جنوب ۱۹/۱/۱۳۹۸