صفریان

برای همیشه استاد

دکتر محمود صفریان یکی از شریف‌ترین انسان‌هایی بود که در همه عمرم شناختم. نویسنده‌ای که تمام تلاشش را کرد تا بنویسد. خوانده شود که نوشت و نوشت؛ اما آن طور که سزاوارش بود ، آن حد که شایستگی‌اش را داشت خوانده نشد، دیده نشد، به چشم نیامد؛ چراکه در عصر بردگان تبلیغ زندگی می‌کنیم. چراکه دوست نداشت نوشته‌هایش سلاخی شود و شرافت قلم برابش اهمیت داشت.

از سال هشتاد به‌طور مستمر تا همین اواخر، هر ماه جنگ گذرگاه را بر اینترنت منتشر کرد و بسیاری از هم‌‌دوره‌ای‌های من حداقل یک‌بار گذرشان به گذرگاه افتاد. خیلی‌ها پس از اینکه کمی معروف شدند برایشان کسر‌ شأن بود برای گذرگاهی مطلب بفرستند که از آن شروع کرده بودند. که در عین گمنامی جدی‌شان گرفته بود و حتی این توصیه را به من هم داشتند و خوشحالم که تا جایی که توانستم حرف‌شان را هیچ‌وقت جدی نگرفتم. برای استاد صفریان فرقی نداشت که چه کسی برایش داستان می‌فرستد. می‌خواند، نقد می‌کرد، توصیه‌هایش را از سر مهر می‌نوشت. اولین بار چهارده یا پانزده سال پیش داستانی از من خواند و همان شد شروع دوستی‌مان. خط به خط برای داستانم حاشیه می‌نوشت. تصحیح می‌کرد. با صبر… با حوصله… با متانت جواب هر سؤالی را می‌داد. ایشان کانادا بود و هیچ‌وقت حضوری همدیگر را ندیدیم. حق بسیاری به گردن من داشت در نوشتن و آموختن. این متن زیر را چند سال پیش‌بر فیس‌بوکم نوشتم و همچنان به آن معتقدم. افسوس که دیگر او نیست.

«صمیمیت قلم ایشان را دوست دارم. قصه‌گویی که با مهر قصه‌اش را روایت می‌کند. همدم مخاطب بازی خیال و کلام ترتیب می‌دهد. ساده و صمیمی با شما هم‌بازی می‌شود. من از ایشان یادگرفتم که نویسنده، کنار مخاطب می‌نشیند قصه‌اش را بگوید؛ نه اینکه روبرویش بایستد که بجنگد، که فخر بفروشد یا قلمش را به رخ بکشد. یاد گرفتم باید به مخاطب در زمان نگارش داستان احترام گذاشت و بعدش بیشتر…»

از این استاد نازنین مجموعه داستان کوتاه: سلفچگان، روزهای آفتابی، باد از پس پلک یاد می‌وزد، روزی که گلابتون رفت، اشک ققنوس، رمان فصلی دیگر، شام با کارولین، کویر بدون حاشیه

و ترجمه گل رس نوشته جیمز جویس منتشرشده است که دست مخاطب فارسی در کشور از آن کوتاه است.

 


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *