pirate

که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

وقتی سعدی می‌گوید: «که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی!» بی‌راه نمی‌گوید. عشق پیش از آنکه فکر کرده باشی شروع‌شده است. پیش از لحظه یافتم یافتم، شکل‌گرفته است. از بدو تولد چشم‌های مهربان یکی را دوست داشته‌ای، ذهن تو این تصویر را ثبت می‌کند و در بایگانی‌اش قرار می‌دهد. از لب کسی حرف دل‌نشینی شنیده‌ای و به همین ترتیب پازل صورت ازلی معشوق از تکه‌تکه‌های افراد مختلف در ضمیر تو نقش بسته است. ناگهان در جایی که اصلاً فکرش را نمی‌کنی، در روزی که اصلاً فکرش را نمی‌کنی و در کسی که انگار سال‌هاست می‌شناسی تصویر معشوق ازلی خودت را پیدا می‌کنی. این قصه آشنایی است برای همه‌کسانی که در یک نگاه جذب جذبه نگاه دیگری شده‌اند؛ اما «زمان» این اکسیر مرموز کائنات، زهر خودش را می‌ریزد و این پازل یک‌تکه که به نظر ابدی می‌رسد روز به روز گسسته‌تر می‌شود. بعد ناگهان می‌فهمی که آن وحدت یگانه عشق چقدر مشوش و پراکنده است. وقتی از آن چشم‌های جادویی دیگر آن نگاه شگفت‌انگیز را نمی‌بینی. وقتی لب‌هایی که در ضمیر تو دل‌نشین‌ها را گفته، حرف‌های دیگری می‌شنوی… آن‌وقت شاید دوباره سراغ سعدی بروی که گفته است: «من ندانستم از اول که تو بی مهر وفایی…» یک جای کار دارد می‌لنگد و تو نمی‌دانی دقیقاً کجا؟ حس می‌کنی این همان چشمی است که باید بهترین نگاه را داشته باشد، این همان لبی است که باید دل‌نشین‌ها را بگوید؛ اما چقدر طول خواهد کشید که روزی بفهمی که این سیمای معشوق عکس رخ مهتاب است که افتاده در آب و میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.


دیدگاه‌ها

یک پاسخ به “که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی”

  1. کم نیستند شادی‌ها
    حتی اگر بزرگ نباشند
    آنقدر دست نیافتنی نیستند
    که تو عمری‌ست
    کز کرده‌ای گوشه جهان
    و بر آسمان چوب خط می‌کشی به انتظار
    حبس ابد هم حتی ، پایان دارد
    پایانی بزرگ و طولانی
    چه آسان تماشاگر سبقت ثانیه‌هاییم
    و به عبورشان می‌خندیم
    چه آسان لحظه‌ها را به کام هم تلخ می‌کنیم
    و چه ارزان می‌فروشیم لذت با هم بودن را
    چه زود دیر می‌شود
    و نمی‌دانیم که ؛ فردا می‌آید
    شاید ما نباشیم

    سید علی صالحی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *