کاشت، داشت، برداشت!
جایی از کتاب برتری خفیف جف اولسون خواندم، انسانهای گذشته میدانستند برای رسیدن به محصول باید سه مرحله کاشت، داشت و برداشت را طی کنند. در دوران مدرن رسیدن به برخی چیزها، آنقدر آنی و سریع شده است که انسانها، برای رسیدن به همه چیز میخواهند از کاشت به برداشت برسند. آنها مرحله «داشت» را فراموش کردهاند. برای همین فریب تبلیغاتی را میخورند که رسیدن آنی را تبلیغ میکنند. تبلیغات مدام میگویند شما میتوانید از کاشت به برداشت برسید. با یک قرص لاغر شوید، با یک جزوه میلیونر، با یک سی دی زبان جدید یاد بگیرید و …
به واقع عطش یک شبه رسیدن به همه چیز، جنون انسانهای عصر مدرن است. اطرافمان را نگاه کنیم درستی این مفاهیم را درک میکنیم. اگر در دوران باستان یا حتی پیشامدرن برای رسیدن به مقام استادی در یک رشته، عمری دود چراغ خوردن نیاز بود. در دوران اخیر با طی کردن مراحل دانشگاهی این مقام میسر میشد. حال اینکه انسان امروزی دیگر طاقت طی کردن همین تلاش چند ساله آکادمیک را هم ندارد و آنقدر بیطاقت شده است که میخواهد تنها با گذراندن دورههای کوتاه مدت، کارگاههای آموزشی از کاشت به برداشت استادی برسد!
اما قاعده جهان هنوز هم عوض نشده است. برای حاصل شدن محصول واقعی باید کاشت، داشت و برداشت. همچنان در حقیقت « بسیار سفر باید تا پخته شود خامی» و البته بادکنکها شاید تا اوج آسمان بالا بروند، کودکانی هم برایشان دست تکان بدهند؛ هورا بکشند؛ اما هیچ بادکنکی جای ستارهای در سپهر تاریخ را نخواهد گرفت.
