پدرخوانده ها
احتمال زیاد با شنیدن نام «پدرخوانده»، به یاد فیلم «پدرخواند» به کارگردانی فرانسیس فورد کوپولا خواهید افتاد. یا اگر همانند سحر قریشی کوپولا را نشناسید در ذهنتان چیزی شبیه به مردی(مارلون براندو) در تاریکی بر روی صندلی با گربهای در آغوش مجسم خواهد شد و همزمان موسیقی پر رمز و راز نینو روتا نواخته خواهد شد؛ اما به واقع پدرخواندهها در عالم واقع به این تصویر انتزاعی و دراماتیک از فیلمهای کوپولا شباهت ندارند. پدرخواندهها کسانی هستند که جامه تمامیتخواهی یک پدیده را نه تنها به تن کردهاند که سایزش را جوری تغییر دادهاند که به قواره کس دیگری نیاید. آنها توسط جمع کثیری از عوام همیشه ستایش میشوند. تقدیس میشوند و اسطورههای ابدی آن پدیده به حساب میآیند.
سیستم اداری مدرن سعی میکند از ایجاد و وجود پدرخواندهها جلوگیری کند. نه به خاطر اینکه آنها عملکرد بدی دارند. بلکه به خاطر فقدانی که بعد از آنها به وجود میآید و سیستم را تا مرز فروپاشی سوق خواهد داد. با مثالی شاید این تعاریف ملوستر شود. مردی همانند الکس فرگوسن، سرمربی افسانهای منچستریونایتد از این دست پدرخواندههاست. کلکسیون افتخارات او نیازی به شمردن و گفتن ندارد اما چه کسی بعد از او توانسته بر روی صندلی داغ مربیگری منچستر بنشیند. جایی که حتی مورینیوی خاص هم از پسش برنیامد. دیگر تیمها این خطای مدیریتی را کمتر مرتکب میشوند مگر اینکه آیندهنگر نباشند. حتی اگر قرار باشد در مابقی زمینهها نیز جستجو کنیم، پدرخواندههای دوران مدرن انگشتشمارند.
وجود یک پدرخوانده یعنی مرگ استعدادهای بیشماری که موازی او از چرخه، حذف میشوند و یا مجال ظهور نمییابند. این امر مساوی فقدانی اسفبار بعد از پدرخواندههاست.
در ایران از این دست پدرخواندهها بسیار داریم. مثال سیاسی و اجتماعیاش بماند …، مثال فوتبالی به نظر ملموستر است .حاکمیت بیچون و چرای علی دایی در پست مهاجم تیمملی و فقدانی که بعد از او در این پست ایجاد شده بود و مرگ استعدادهایی که به پای یکهتازی او حذف شدند.
مثال دیگرش حاکمیت احمدرضا عابدزاده در پست دروازهبانی تیم ملی ایران را به وضعیتی دچار کرد که تا چندین سال بعد دروازه ایران پاشنه آشیل این تیم مبدل شده بود. در رسانه عادل فردوسیپور پدرخوانده برنامه نود است. میتوان فروپاشی نود بعد از عادل را متصور شد. تمامیتخواهی فردوسیپور در تهیه کنندگی و اجرا مشهود است. او با مجالی که داشته، قبای مجریگری برنامه نود را با شگردهای مختلف به سایزی در آورده که به تن هر مجری دیگری زار بزند. پدرخواندهها با همه شکوه و تقدیسی که دارند بالاخره نیز یک روز میروند، دوران فقدان پس از آنها هم مثل تمام دورانها میگذرد. این میان استعدادهایی است که همچنان در زنجیر تمامیتخواهی پدرخواندهها له میشوند.
