رابطه شبیه کودکی است در آغوش. با همه شیرینی و خندههایش و گاه با گریه و … اما سرنوشت محتوم همه رابطهها جدایی است. خواه از قبال مرگ یا طلاق، یا حتی مصطلح امروزیها کات… بعد از آن کودکی در آغوشت نیست. همچون جنازهای است به دوشات که تا ابدیت آن را چون سنگ سیزیف بر گرده خواهی داشت. با بوی تعفناش با سنگینی بر مازهات… راه بدهی گاه کسی سر میرسد و همراهیات میکند بارت سبکتر میشود. عطری دارد که آن تعفن وامانده را کمتر حس میکنی و گاهی هم کسی از راه میرسد که بعد مدتی باید جنازه رابطه او را هم به دوش بگیری…آنچه حتمیست جداییست و جای خالی میخ قاب عکس دوست بر دیوار زندگی… و فراموشی شاید خستهترین ممکنهای دنیا است.
دیدگاهتان را بنویسید