خواستم درباره پدر شعر فارسی بنویسم و این بیت رودکی را هم در حاشیه بیاورم که « با صد هزار مردم تنهایی، بی صد هزار مردم تنهایی» اما این سوال در ذهنم آمد که چرا از پدر شعر فارسی شروع کنیم. مسیر متن را عوض کردم و از دخترکی عاشق پیشه هم عصر و دوران رودکی نوشتم که لقب مادر شعر فارسی را به وی دادهاند و کسی نیست جز رابعه بلخی.
همنامی این شاعر با رابعه عدویه و رابعه شامیه مسیر شناخت این شاعره را دشوار کرده است، به علاوه اینکه از وی شعرهای بسیاری معدودی نیز باقی مانده است. براساس روایتها رابعه، دختر کعب قُزداری از اعراب مهاجر به خراسان و والی بلخ و سیستان و قندهار و بُست بوده است. ماجرای دیدارهای رابعه با رودکی در منابع مختلف گمانه زنیها در خصوص زمانه زیستن این شاعر را تقویت میکند و بر همین اساس میتوان رابعه را قدیمی ترین زنی دانست که به فارسی نو شعر سروده و از وی شعری باقی مانده است.
نقطه اشتراک روایتهایی که درباره زندگی رابعه نقل شده، عاشق پیشگی او به بکتاش از درباریان کعب است و نامهنگاریهای عاشقانهای بین آنها. پس از مرگ کعب، پسرش جانشین وی میشود. در همین دوره یکی از غلامان صندوقچهای از بکتاش به سرقت میبرد به گمان اینکه جواهرات است؛ اما صندوقچه حاوی نامههای عاشقانه رابعه و بکتاش است. برای خوشخدمتی هم که شده، غلام نامهها را به حارث میدهد و برادر غیرتزده حکم قتل خواهر را صادر میکند.
حارث اشعار رابعه را نیز از بین میبرد و امروزه به غیر از هفت غزل و چهار دوبیتی و دو بیت مفرد شعری به وی منسوب نیست.
کلیت ماجرا منطقی به نظر میرسد؛ اما بعدها ابوالسعید ابولخیر، عطار، جامی و … تمایل داشتند که این داستان عاشقانه را عارفانه جلوه بدهند و با آوردن روایتهایی در آثار خود، رابعه را عارفهای معرفی کردند که از گرو عشق مجازی بکتاش به عشق الهی پی برده است. همنامی رابعه با دو زن عارف دیگر در تاریخ یعنی رابعه عدویه و رابعه شامیه به بیشتر شدن این گمانه دامن زده است.
با همه این اوصاف آنچه امروز مهم است، نه عاشق پیشگی رابعه است و نه نوع عاشقیاش… بلکه نکته مهم این است که بیش از هزار سال پیش در ساختار مردسالارانه ادبیات فارسی؛ زنی جسارت سرایش شعر داشته است و آن هم شعرهای عاشقانه. البته باید این مساله را هم یادآور شد که کیفیت اشعار منسوب به رابعه بلخی بسیار نازل است و نباید از اشعارش انتظار زیادی داشت.
کلاسیکا شماره ۵
مهرماه ۱۴۰۰
دیدگاهتان را بنویسید