ما و این همه شاعر فارسی زبان 

کلاسیکا شماره ۱

سری به سایت کتابخانه ملی ایران بزنیم و آرشیو بودونبود کتاب‌هایش را زیر رو کنیم با انبوهی از مجموعه‌ آثار شاعرانی روبرو می‌شویم که در همین دوران معاصر سروده شده است. صفحات مجازی و یدک پسوند و پیشوند شاعری هم به کنار. شعرهای محض دل خودم و خودت و خودش هم به کنار. غرض عرض یادآوری بود که در همین دوران معاصر با انبوه آدم‌هایی روبرو هستیم که خودشان را شاعر می‌دانند.

وای به روزی که از درختان کاغذ شده پرسیده شود که برای چاپ کدام مزخرفات قطع شدید.

الف

وقتی ما با انبوه آدم‌هایی مواجه هستیم که خود را شاعر می‌دانند، ما با چه پدیده‌ای روبرو هستیم؟ خروجی چنین مشغولیتی چیست؟ اکنون چنین وضعیتی داریم یا همیشه این سرزمین با انبوه شاعران مواجه بوده‌ است؟

در حال حاضر (نه براساس دوران گذشته)  پدیده «من شاعر هستم» یک امر مجهول است. وقتی کسی مدعی می‌شود که شاعر است، دارد از چه چیزی حرف می‌زند؟ آیا از حرفه و شغلی حرف می‌زند؟ مثل وقتی کسی می‌گوید من نجار هستم و یا من معلم هستم. آیا دارد از یک حالت عارضی بر خویش صحبت می‌کند مثل وقتی کسی می‌گوید من مریض هستم؟ یا مدعی ممارست بر کسب مفاهیم اکتسابی است؟ شاید هم به معارفی می‌نازد که خودآگاه و ناخودآگاه از پس پرده غیب برایش رسیده است؟

در انبوه جمعیت شاعران وصله و پینه زده به بدنه ادبیات،  همه این گونه‌ها یافت می‌شود. به‌عبارت‌دیگر ما با یک حجم منبسط روبروییم که به گواه خودشان شاعری یا حرفه آن‌هاست، یا عارض آن‌ها و یا هنر و علم مکتسبه یا نزولات عالم بالا…

ب

متاسفانه یا خوشبختانه از آخرین افرادی که به این حرفه مشغول بودند و از این راه گذران روزگار  می‌کردند و یا به‌عبارت‌دیگر بهتر بگویم می‌توانستند از طریق این حرفه زندگی کند؛ حداقل سه قرن می‌گذرد. بدیهی است که  سالانه بسیاری از شغل‌ها ماهیت خود را از دست می‌دهند. مثلاً همین‌الان دیگر خبری از حاجب نیست. خبری از بوق‌چی نیست. خبری از سقاهای دوره‌گرد نیست. شغل شاعری هم دیگر در عالم واقع وجود خارجی ندارد؛ بااین‌وجود همچنان ماکسانی را داریم که شغل خودشان را شاعری می‌دانند.

در خصوص عارض شدن به شاعری هم منطقی به نظر نمی‌رسد کسی عرض خود را مدام فریاد بزند و بروزت آن را ارائه کند. انگار مثلاً کسی کرونا دارد و در بیوگرافی خود بنویسد یک کرونادار با نفثه المصدورهای هر از گاهی!

از آخرین پیامبر هم ۱۴۰۰ سال گذشته و اگر مدعیان کذاب را به کناری بگذاریم ادعای الهام وشهود هم زیاد به مذاق عصر مدرنیته نمی‌آید.

پس در واقع وقتی از پدیده من شاعر هستم صحبت می‌کنیم از چه چیزی حرف می‌زنیم؟ مایلم در سلسله نوشتارهایی با عنوان «کلاسیکا» به همین موضوع بپردازم. اینکه ما از کجا به شاعری پناه بردیم؟ شاعری چگونه شغل شد؟ چگونه از حرفه افتاد تا درنهایت به وضعیت منبسط من شاعر هستم امروزی رسیدیم. با ما همراه باشید تا در مروری بر حدود هزارسال آثار ادبی به زبان فارسی با هم به این سؤالات فکر کنیم.

 

 


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *