دلم می‌خواهد فریاد بکشم؛ اما در نوشتار ممکن نیست

 شاعری و مترجم بوشهری در گفتگو با ایبنا مطرح کرد:

دلم می‌خواهد فریاد بکشم؛ اما در نوشتار ممکن نیست

علی قنبری معتقد است: ادبیات پس از کرونا بسیار صدمه خواهد دید. این بحران، بحران اقتصادی وحشتناکی را در پی خواهد داشت و بحران اقتصادی یعنی اینکه مردم حتی نیازهای اولیه‌شان را هم نمی‌توانند مرتفع کنند و بدین ترتیب وجه مصرفی هنر و ادبیات به‌شدت کم وسعت خواهد شد.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بوشهر داود علیزاده: علی قنبری، رمان نویس، شاعر، مترجم و مستندساز است. از او به عنوان یکی از چهره‌های اثرگذار در شعر پست مدرن ایران یاد می‌شود. «شعر ماهی صید ناشدنی»، «نقطه پشت فعل خراب، یا فرانتس کافکای پشت جلد»، «نامه (به / از) رویا و ضمائم پاره وقت»، رمان «چسب و قیچی در گزارش یک ذهن اجاره‌ای» و ترجمه کتاب «آنتولوژی شعر پست مدرن» نوشته پل هوور … از جمله کتاب‌های منتشر شده علی قنبری است. وی چندی پیش مستندی به نام «سرهم بندی با نادر مشایخی» ساخت که در ۸۰ دقیقه به جهان موسیقیایی نادر مشایخی می‌پردازد. به بهانه مواجهه جهان با پدیده کرونا و پیامدهای آن در زیست هنرمندان گفت‌و‌گویی با او انجام داده‌ایم که در ادامه می‌خوانید.

در حال حاضر در دوره سختی قرار گرفته‌ایم دوره شیوع کرونا، از دید شما این بحران چه پیامدهایی بر زندگی انسان به ویژه وجوه فرهنگی و هنری‌اش دارد؟

کرونا ضربه‌ مرگبار برای جان و مال و روح انسان‌ها داشته است. ادبیات بسیار صدمه خواهد دید. این بحران، بحران اقتصادی وحشتناکی را در پی خواهد داشت و بحران اقتصادی یعنی اینکه مردم حتی نیازهای اولیه‌شان را هم نمی‌توانند مرتفع کنند و بدین ترتیب وجه مصرفی هنر و ادبیات به‌شدت کم وسعت خواهد شد. شما نگاه نکنید در این ایام مردم در فضای مجازی در حال شعر‌خوانی و داستان‌خوانی هستند. این یک موقعیت موقتی است. حتی مردم وقتی مجبور می‌شوند به‌خاطر بمباران هوایی هم مدت‌ها در پناهگاه دور هم جمع شوند، شروع می‌کنند به قصه گفتن برای همدیگر.

زندگی شما هم در دوران کرونا دچار تغییر و تحول شده است؟

می‌دانی ایام قرنطینه برای من چندان قرنطینه نیست. خیلی از دوستانم که در این مدت تماس می‌گرفتند می‌گفتند: تو اساساً در قرنطینه‌ای. راسش برای اولین بار احساس کردم چقدر شرایط مردم به من نزدیک شده است. می دانی، حقیقت این است که مرگ خیلی نزدیک است؛ ولی یک ضرب المثل عربی است که می‌گوید: «عزای عمومی عیش است».

یک موقعیت جالبی است، بیشتر مردم تصور جالبی از مرگ کرونایی دارند، خیلی نمی‌ترسند، نه به‌خاطر اینکه ترسو نیستند؛ بلکه به‌خاطر این است که از آن آگاه نیستند و مرگ از کرونا را فقط در فضای مجازی می‌بینند. چه موضوعی من را که نه اما خیال مرا از جهنم فارغ می‌کند؟

شما از زمره نویسندگان و شاعرانی هستید که کارگاه‌های آموزشی شعر و داستان برگزار می‌کردید. شیوع این ویروس در این زمینه شما را با چالش روبه‌رو نکرده است؟

من قبلاً هم کلاس‌هایم را به‌صورت آنلاین برگزار می‌کردم که محاسنی دارد، از جمله خلاص شدن از تردد در شهر که برایم عذاب آور است و اینکه در کلاس‌های آنلاین شهرستانی‌ها و کسانی که خارج کشورند هم می‌توانند شرکت کنند.

پس شما قبل از کرونا هم گویا برایش آمادگی داشتید؟

راستش را بخواهید از این جهت برای من خیلی شرایط فرق نکرده است؛ چون من همیشه خانه‌نشین ‌هستم و در حال نوشتن و فقط از جهت اجرای پرفورمنس و یا فیلمی که قصد ساختش را دارم دچار وقفه شده‌ام؛ اما خب در این دوره قرنطینه موفق شدم رمانم را تمام کنم و چیزهایی را هم ترجمه کنم. من کارم نوشتن و ادبیات است، در هر شرایطی…

به ساختن فیلم اشاره کردید. شما با ساخت مستند «سرهم‌بندی با نادر مشایخی» نشان دادید در این عرصه نگاه متفاوتی دارید. آیا باز هم به سراغ مستندسازی می‌روید؟

بله البته، فیلم و سینما برای من با ادبیات هیچ فرقی ندارد. من به مرزهای ژانریک اعتقاد ندارم، هر کاری که بتوانم انجام می‌دهم. در واقع هر کاری که نکرده‌ام انجام می‌دهم. مستند سازی برایم بسیار لذتبخش است و من برای مستند ایده‌های بسیاری دارم. می دانی، هنر برای من بسیار به زندگی نزدیک است و مثل زندگی، انجام بعضی کارها هزینه‌ی بیشتری را طلب می‌کند.

جایی در مستند سرهم‌بندی، آقای مشایخی مخاطب را دعوت می‌کند که از اشتباه کردن نترسد، خود شما در ساخت این مستند چقدر از اشتباه نترسیدید و اگر اشتباهی رخ داد دوست داشتید به خاطر پایبندی به خلاقیت، تصحیحش نکنید؟

همان‌طور که می‌دانید من مرزی میان ژانرها قائل نیستم. من دوست ندارم کاری را که می‌توانم انجام بدهم، مرتب تکرار کنم. چرا باید کاری را که می‌توانم انجام بدهم؟ اینجا فقط یک دوربین در میان است و تصویر. دوربین برای من مثل یک‌چشم است که چیزهایی را می‌بیند و چیزهایی را نمی‌بیند. چیزهایی را به‌سختی می‌بیند و یا بد می‌بیند.

در روزهای اول فیلم‌برداری من کمی با فیلم‌بردار و صدابردارم چالش داشتم؛ اما بعد آنها سریعاً به نگاه من پی بردند و همه‌چیز حل شد. مثلاً وقتی موقع حرف زدن نادر در اصفهان یک کامیون رد شد، فیلم‌بردار می‌خواست قطع کند و به من نگاه کرد و من بهش فهماندم که «نه من همینو می خوام». من یک فیلم‌بردار داشتم که اصول و قواعد فیلم‌برداری را به‌خوبی می‌دانست و وقتی پروژه کلید خورد متوجه شد که ما داریم لذت می‌بریم از کارمان و هیچ ترسی از اشتباه وجود ندارد و اگر هم اشتباهی پیش بیاید بخشی از کار خواهد بود.

من می‌خواستم تجربه کنم که بیاموزم، به این حرف دقت کنید: «تجربه کنم که بیاموزم» و چنین کسی چطور می‌تواند نگران اشتباه باشد. تمام پروسه ساختن این فیلم در این حرف مولوی خلاصه می‌شود: «گر زانکه نه‌ای طالب، جوینده شوی با ما … ور زانکه نه‌ای مطرب، گوینده شوی با ما»

یک نکته که در مستند سرهم‌بندی برایم جالب بود. اینکه این مستند نوعی دعوت به گوش دادن است و البته به روایتی تشویق به شجاعت گوش دادن هر چیزی است، چقدر موافق هستید با این گزاره؟

خب بله بخشی از حرف فیلم همین است که شما گفتید. در واقع تفاوت شنیدن و گوش کردن و چند تا از پرفورمنس هایی هم که ما اجرا کردیم، در همین راستا بود.

برای من نه در فیلم؛ بلکه در رمان و شعر و پرفورمنس هم نقش اتفاق بسیار اهمیت دارد. مهم نیست چه چیزی در اختیار دارم من از هر آنچه که در اختیار دارم چیزی می‌سازم و می‌توانم غریب‌ترین چیزها را هم به عقد هم دربیاورم. چون‌ دورترین چیزها هم با هم نسبتی برقرار می‌کنند. کات‌آپ یا همان سرهم‌بندی مؤلفه‌ مهم کارهای من است.

اگر موافق باشید برگردیم به موضوع کتاب. وضعیت نشر و پخش و فروش کتاب‌هایتان در سالی که گذاشت چطور بود؟

در سال گذشته پنج کتاب منتشر کردم که عبارت بودند از «گرترود استاین»، «پابلو پیکاسو»، «اندی وارهول»، «جان کیج» و «آنتولوژی شعر پست مدرن» اما تیراژ کتاب‌ها در همان حد اسفباری است که همه از آن خبر داریم و به تبع چاپ اولش خیلی زود به پایان رسید؛ اما با این تیراژها رسیدن به چاپ دوم چطور می‌تواند خوشحال کننده باشد؟

این مساله‌ای می‌تواند به تبلیغات فروش کتاب هم ارتباط داشته باشد؟

تبلیغات قطعاً تأثیر دارد؛ اما تبلیغات یک مکانیزمی دارد که باید برای جامعه هدف مشخص صورت بگیرد. الان تبلیغات بیشتر در فضای مجازی است که از سوی ناشر و مؤلف صورت می‌گیرد؛ اما اینکه تبلیغات یک تأثیر به‌سزایی در فروش کتاب داشته باشد، نه این‌طور نیست. قبلاً هم گفته‌ام، الان مردم قدرت خرید کتاب ندارند، اگر پولش را داشته باشند، وقتش را ندارند که بخوانند، اگر پول و وقت داشته باشند، حوصله‌اش را ندارند.

از دید شما می‌توان کتابخوانی را به یک دغدغه تبدیل کرد؟

فکر می‌کنم با این وضعیت اقتصادی و با این سیاست‌های کلان، کتابخوانی به دغدغه تبدیل نخواهد شد. خانه از پای بست ویران است، فرهنگ رو به زوال است. کسانی مثل من که در جهنم، در حال تولید ادبی و هنری هستند دیوانه‌اند، در دنیای واقعی زندگی نمی‌کنند و ممکن است این دنیای ظالمانه ناگهان مثل یک کوسه آنها را ببلعد.

تازه‌ترین آثاری که برای چاپ در دست دارید کدام است؟

کتاب‌هایی که بزودی از من منتشر خواهند شد عبارت‌اند از: آثار ترجمه؛ جک کرواک، ویلیام باروز، آلن گینزبرگ، کورت وونگات، آی وی وی، آنتولوژی شعر کانکریت. آثار تألیفی؛ کتاب تئوریک «شعر زبان و زبان شعر»، کتاب شعر «توضیح المسائل شعر به لی لی»، رمان «یک زن تئوری در کافه بیتلز»

سخن پایانی؟

سخن پایانی؟! دلم می‌خواهد فریاد بکشم، اما در نوشتار ممکن نیست.


دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *