شاهنامه نهتنها در زبان فارسی؛ بلکه در میان آثار ادبی جهان نیز جایگاه قابلتوجهی دارد. بااینحال این سؤال شاید برای بسیاری پیشآمده باشد که منشأ این اثر چه بوده است؟ آیا فردوسی خالق روایت و داستانهای این اثر بود؟
برای رسیدن به این پاسخ باید از دو زاویه باید به ماجرا پرداخت. ابتدا معنی و ساختار کلمه «شاهنامه» و دوم آثار حماسی پیش از فردوسی
این اثر متشکل از دو کلمه شاه و نامه است. واژه نامه از نامک در زبان پهلوی به معنای کتاب آمده است، بنابراین برخلاف معنای امروزی نامه در گذشته به معنای کتاب بوده است و شاهنامه کتابی که در آن از شاهان سخن گفتهشده است و ارتباطی به نامهنگاری و … ندارد.
ضمن اینکه فردوسی نام کتاب خودش را شاهنامه نگذاشته بود. فردوسی سروده خود و منبع آن را چندین بار «نامه»، «نامه باستان»، «نامه خسروان»، «نامه شهریار» و ازایندست نامیده است و لفظ شاهنامه در ترجمه عبارتی خداینامک است که به این دست آثار حماسی اتلاق میشده است.
بحث دوم راجع پیشینه آثار حماسی در ایران پیش از فردوسی است. در اواخر دوره ساسانی کتابی به زبان پهلوی به نام «خداینامک» نوشتهشده بود که داستانهای ملی ایران را در آن گردآوری کرده بودند. المقفع این کتاب در آغاز دوره اسلامی به زبان عربی برگرداند.
در سال سیصد و چهلوشش هـ ق ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسی، حاکم توس دستور نگارش این اثر را صادر میکند. این کتاب را ابومنصور معمری وزیر تحریر میکند که بعدها به شاهنامه ابومنصوری مشهور شد. این کتاب منبع سرایش شاهنامههای بعدی است؛ بااینحال کتاب منصوری به نثر بود و حاکمیت فرهنگ شفاهی ایجاب میکرد که کتاب به نظم دربیاید. در این دوره دو نفر به نظم شاهنامه پرداختهاند که تقدم دقیق هرکدام محرز نیست. دقیقی توسی و مسعودی مروزی نخستین کسانی هستند که نامشان بهعنوان سرایندگان شاهنامه ثبتشده است.
بنابراین پیش از فردوسی هم نمونه کتاب شاهنامه وجود داشته است و هم تلاشهایی برای به نظم درآوردن متن آن شده است. ادامه دارد…
دیدگاهتان را بنویسید