دوتوک
|

دوتوک

هنوز هوا تاریک بود که رسیده بودم بیرجند.از اتوبوس پیاده شدم حس کردم ناگهان مچاله شدم. اولین راننده‌ای که سراغم آمد و پرسید:« می‌خوای شهر بری؟»  بی معطلی پرسیدم :«ماشین‌ات کجاست؟» و سوار پژو ۴۰۵‌اش شدم.هور هور بخاری‌اش افاقه‌ نمی‌کرد. چند مسافر دیگر همراه‌مان شدند. از همان اتوبوسی بودند که پیاده شده بودم. حرکت کردیم…