blur
| |

جایزه ادبی

دارم به این فکر می‌کنم اگر صادق هدایت در مسابقه داستان‌نویسی صادق هدایت شرکت می‌کرد برنده می‌شد؟ اگر جمال‌زاده زنده بود برای جشنواره داستان‌نویسی که به نامش برگزار می‌کنند اجازه داشت به ایران بیاید؟ اگر احمد محمود با یکی از رمان‌هایش در جایزه ادبی احمد محمود شرکت می‌کرد اصلاً به مرحله‌های بعدی راه پیدا می‌کرد؟ تکلیف جلال آل احمد با نثرش هم که مشخص است! احتمال داشت یکی از داورها آن را با دفتر خاطرات کسی اشتباه بگیرند. به نام مردگان سربلند می‌کنیم. به کام رفیقان جشن می‌گیریم و انگارنه‌انگار اینجا همان سرزمینی است که بیشترین شاعر و نویسنده در تبعید دارد. بیشترین کتاب چاپ‌نشده دارد. بیشترین کتاب سلاخی شده دارد. رمان سال را به کتابی می‌دهیم درحالی‌که صدها نویسنده کتاب‌هایشان در ایران نیست و اگر هست سرقتی و افست است و این‌قدر شهامتش را نداریم که بگوییم در جوایز به‌اصطلاح خصوصی حتی اسمی از آن‌ها ببریم. طیب صالح خوب گفته بود: «ما قوم محکومی هستیم، پس با قصه‌های بامزه سرگرممان می‌کنند!»«چون قومی عطشان از عهد عاد شراب نوشیدیم، اینجا سرزمین نومیدی و شعر است؛ اما آوازخوان پیدا نمی‌شود!»

garbage
|

من نویسنده نامنتشر حسین نوش‌آذر

حسین نوش‌آذر نوشته بود:«وضع ما به موقعیتی کسی می‌ماند که فرصت گرانبهایی را در زندگی از دست داده و اکنون مدام می‌خواهد از آن فرصت سخن بگوید، غافل از آنکه هردم فرصت‌های تازه‌تری را از دست می‌دهد و سرانجام وقتی به خودش می‌آید، درمی‌یابد که سال‌های زندگی‌اش را از دست داده است. کی بود که دولت نهم سر کار آمد؟ از آن زمان تاکنون چند سال ما پیرتر شده‌ایم؟ از آن زمان تاکنون درباره سانسور چند مقاله نوشته‌ایم؟ از آن زمان تاکنون چند صد عنوان کتاب در محاق افتاده‌اند؟ از آن زمان تاکنون چند صد عنوان کتاب از روی نومیدی و درماندگی و بی‌انگیزگی نوشته نشده است؟»