برچسب: ریموند کارور
-
داستان کلیسای جامع، ریموند کارور
کلیسای جامع ریموند کارور ترجمه فرزانه طاهری همان مرد کور، دوست قدیمی زنم. بله خود او داشت میآمد شب را پیش ما بماند. زنش مرده بود. برای همین آمده بود به دیدن قوموخویشهای زن مردهاش در کانتی کات. از خانهٔ همانها به زنم تلفن کرد. باهم قرار و مدارش را گذاشتند. با قطار میآمد، پنجساعتی…