کوچ آثار ذبیحالله منصوری از قفسه ترجمه به قفسه ادبیات داستانی فارسی؛
یک قرن منصوریخوانی در ایران
داود علیزاده
در ۱۹ خردادماه ۱۳۶۵ ش در بیمارستان شریعتی تهران کسی مهجورانه چشم از دیده دنیا فروبست که یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین شخصیتهای ادبی معاصر ایران به شمار میآمد. هرچند تا به امروز بر سر عنوان ادبی این فرد مناقشه وجود دارد. مترجم یا نویسنده و مولف؟ شاید هم داستانسرایی چیرهدست که رگ خواب مخاطبان چند نسل را در دست داشت. «ذبیحالله حکیم الهی دشتی» معروف به «ذبیحالله منصوری» برای اهل کتاب نامی آشناست. منصوری کتابهای بسیاری را تحت عنوان ترجمه به بازار نشر روانه کرد. خودش در مقدمه ترجمه «لولیتا» تاکید میکند که تا آن زمان ۱۲۰۰ کتاب را ترجمه کرده است و بر لفظ کتاب نیز تاکید دارد. آنچه امروز نیز عنوان ذبیحالله منصوری را در جلد خود دارد، بسیاری کتابهای قطور و گاه چند جلدی است. رمانهایی که برخی از آنها مانند «خواجه تاجدار»، «سینوهه» و «خداوندالموت»، بارها و بارها از طرف ناشران معروف، تجدید چاپ و روانه بازار نشر شده است.
به نقل از روزنامه خراسان در گزارشی تحت عنوان: «آیا میتوان به روایتهای تاریخی ذبیحالله منصوری اعتماد کرد؟» به تاریخ سوم تیر ۱۳۹۷ زندهیاد ذبیحالله حکیم الهی دشتی، معروف به منصوری، در سال ۱۲۷۸ هـ. ش، در شهر سنندج متولد شد. پدرش، اسماعیل دشتی، به دلیل شغل دولتی، سکونتگاه ثابتی نداشت و به خاطر مأموریتهایی که به وی محول میشد، دائم از شهری به شهر دیگر میرفت. ذبیحالله دوره ابتدایی را در سنندج گذراند؛ آنهم در مدرسه «آلیانس» که زیر نظر کشیشهای فرانسوی اداره میشد. او زبان فرانسوی را در همین برهه از زندگیاش آموخت و بعدها با کمک پزشکی کرمانشاهی، آن را بهتر کرد. باوجوداین، منصوری تا پایان عمر نمیتوانست به زبان فرانسوی صحبت کند. چند سال بعد، هنگام اقامت خانواده منصوری در تهران، پدرش درگذشت و او بهعنوان پسر ارشد خانواده تحصیل را رها کرد و در پی تأمین معاش خانواده خود رفت. وی در سال ۱۳۰۱ هـ. ش، بهعنوان مترجم در روزنامه تازه تأسیس «کوشش» مشغول به کار شد و نخستین تجربههای روزنامهنگاری را در اوضاع پرتنش پیش از سقوط سلسله قاجار، به دست آورد. در همین دوره بود که کار ترجمه برخی از کتابها را از زبان فرانسوی به فارسی انجام داد. عرف این بود که مدیران جراید، رمان یا کتابهای علمی را به مترجمان میدادند و از آنها میخواستند که بهصورت دنبالهدار، ترجمه را برای چاپ در شمارههای متعدد روزنامه آماده کنند و منصوری، چنین مسئولیتی را برعهده داشت. رابطه ذبیحالله منصوری با جراید و روزنامهها تا واپسین سالهای زندگی او، قطع نشد و در اواخر عمر نیز، برای مجله «دانستنیها» مطلب مینوشت. به همین دلیل، تأثیر روزنامهنگاری و ظرایف ژورنالیستی در آثار منصوری بسیار برجسته به نظر میرسد؛ تیترهای عالی و عناوینی که او برای یادداشتها و کتابهای خود برمیگزید، حاکی از توانایی و نبوغ او در این عرصه است؛ نبوغی که میتوان آن را در عناوین کتابهایی مانند «خواجه تاجدار»، «عارف دیهیمدار»، «خداوند الموت» و صدها اثر دیگر وی، مشاهده کرد.
درباره توانایی نویسندگی و سبک جذاب نگارش مرحوم منصوری، نه اختلافی وجود دارد و نه اعتراضی. آنچه باعث خرده گرفتن اهلفن، از آثار وی شده ترجمههای اوست. مناقشه از جایی شروع میشود که متن ترجمههای منصوری قابل استناد کامل نیست به طرزی که حتی در وجود اصل نسخه زباناصلی نیست تردیدهای فراوانی وجود دارد. «رضا براهنی» در کتاب «کیمیا و خاک» ذبیحالله منصوری را کسی میداند که رمان ۶۰۰ صفحهای در دست ایشان حداقل ۱۰۰۰ صفحه میشود. (براهنی. ۱۳۶۴٫ ۹۸/۹۹)
یا به گفته «بهاالدین خرمشاهی» در مصاحبه خبر آنلاین در سال ۱۳۹۱ منصوری حدود ۷۰ درصد به کتاب اضافه میکرد و اصل کتاب بسیار کوتاهتر و متفاوتتر از آن چیزی است که آقای منصوری ترجمه کرده است. (مصاحبه خبر آنلاین. ۱۳۹۱)
این عدم تعهد و رمان گونه بودن ترجمههای منصوری، نوشتههای او را غیرقابل استناد و خیال خیالپردازانه نشان میدهد؛ و ذهن را از تاریخی بودن مطالب دور میکند و به وادی خیال میکشاند برای نمونه «وحید دانشی» کارشناس ارشد علوم سیاسی در یادداشتی تحلیلی تحت عنوان: «دروغ تاریخی حمله تیمور به سرزمین بویر» در مهر ۱۳۹۴ که در اختیار بویرنیوز قرار داده به بررسی ادعای حمله تیمور به بویراحمد در کتاب «تیمور جهانگشا» به ترجمه منصوری پرداخته است. نگارنده مقاله به اصل فرانسوی کتاب منم تیمور جهانگشا تحت عنوان TAMERLAN مراجعه کرده و مشخصشده است که مطالب ترجمه فارسی این کتاب هیچگونه ارتباطی با اصل فرانسوی آن ندارد. «در واقع کتاب منم تیمور جهانگشا، برخلاف ادعای مترجم آن، ذبیحالله منصوری، نه ترجمه و نه حتی اقتباس از کتاب مارسل بریون، بلکه کتابی است تالیف خود ذبیحالله منصوری که مطالب آن را تخیلات و اطلاعات شخصی او شکل داده است».
چنین مطلبی در هیچیک از منابع مربوط به تاریخ تیمور نگاشته نشده است؛ و نهتنها شبه این مطلب به قلم نیامده است که حتی یک کلمه از حمله تیمور به سرزمین بویر یا کهگیلویه ذکر نگردیده؛ و معلوم نیست چنین مطلبی از کدام منبع ذکرشده است. وبی شک قتل شیخ عمر بهوسیله قوم بویر و متعاقبا حمله تیمور به بویر یا اشتباه نویسنده بوده است یا تراوشات معمول مترجم.
علیاکبر قاضیزاده در مقالهای در روزنامه شرق به تاریخ ۲۵ تیر ۱۳۸۶ تحت عنوان «تکلیف ذبیحالله منصوری را روشن کنید»، به ارائه راهکارهایی برای روشن شدن وضعیت آثار منصوری پرداخت. او درباره آثار منصوری مینویسد: همه این کارها به نام ترجمه به خوانندگان عرضه میشود؛ اما اهل تحقیق و کارشناسان ادبیات میدانند آن نویسندگان غربی که کتابها به نام آنان معرفی میشود، در مجموع سه حالت دارند.
این نویسندگان یا وجود خارجی دارند اما کتابی به چنین نام و مضمونی ننوشتهاند یا وجود خارجی دارند؛ اما جزوهای، مقالهای یا یادداشتی چندبرگی نوشتهاند که با گذر از ذهن خلاق و سازنده منصوری به کتابی مفصل و پربرگ تبدیلشدهاند و یا اصولاً از ابتدای پیدایش سیاره زمین اصلاً چنین آدمهایی زاده نشدهاند تا چه رسد به اینکه کتابی نوشته باشند که ذبیحالله منصوری آن را به فارسی بازگرداند.
همه این ایرادها یک مبنای مشترک دارند؛ منصوری به اصل متنها به هیچ شکل وفادار نیست. این ایرادها از آنجا مهم جلوه میکنند که هیچیک از کارهای منصوری بهظاهر تألیف نیست؛ همه در ظاهر ترجمهاند. چرا باید نویسندهای با سرنوشت حرفهای خود چنین کند؟ چرا لااقل آن گروه کارها را که نویسنده مشخصی ندارند تألیف اعلام نکرده است؟ خود او گفته است به دو دلیل؛ اول اینکه از منتقدان سختگیر و بیرحم میترسیده و دوم اینکه تصور کرده گذاشتن نام یک نویسنده غربی بر روی کتابها حاصل کار را معتبرتر جلوه میدهد.
قاضیزاده برای روشن شدن وضعیت آثار منصوری، این پیشنهاد را ارائه میدهد:
با ذبیحالله منصوری چه باید کرد؟ نخست آنکه از تعصب اگر بگذریم آثار او قابل نادیده گرفتن نیستند. پیشنهاد میکنم گروهی از اهل قلم، اهل داستاننویسی و ناشران به خود زحمت دهند و در یک نشست تکلیف این کارگر بیمدعا، پرکار و تأثیرگذار را پس از بررسی همه آثار او مشخص کنند. پیشنهاد میکنم این نشست تکلیف چهار گروه از آثار منصوری را یکبار برای همیشه روشن کند.
منصوری تعدادی ترجمه از نویسندگان شناختهشده دارد که انتساب آن آثار به این نویسندگان مسلم است. مثل آثار موریس مترلینک، موریس دوکپرا، آگاتا کریستی، سروانتس، الکساندر دوما و دیگران. این آثار باید ترجمه منصوری شناخته شوند اگرچه ترجمههایی نارسا و نامناسب. اکنون اختیار با خواننده است که این آثار را با همین سطح ترجمه بپسندد یا نپسندد.
برخی از کتابهای او- به هر دلیل ممکن- نویسنده شناختهشدهای ندارند. یا مسلم است که یا چنین نویسندگانی پا به عرصه وجود نگذاشتهاند یا گذاشتهاند؛ اما چنین کتابی ننوشتهاند. توافق شود که نام نویسنده مجهول را از روی جلد کتابها پس از این بردارند و این آثار تألیف ذبیحالله منصوری شناخته شوند.
تعدادی از کارهای منصوری هم نویسنده مشخص دارند و هم آن نویسنده پدیدآورنده آن کتاب است. منصوری به کمک ذهن و قدرت داستانسرایی خود آن اثر کمحجم را به کتابی مفصل تبدیل کرده است. این کتابها را میشود در گروه اقتباس جای داد.
آثار منصوری در حوزه مذهب، فلسفه و تاریخ اسلام را یا میشود کنار گذاشت یا با این توضیح چاپ کرد که این آثار قابل استناد نیستند و فقط برداشتهای منصوری هستند.
با این تدبیر میشود هم تکلیف مردم را با آثار منصوری روشن کرد، هم جایگاه اصلی او را به او بخشید، هم وجود او را از این سکوت مرگبار نجات داد. بهعلاوه شاید با این تدبیر نجاتبخش بتوان حقوق پایمالشده بازماندگان روان شاد منصوری را از آثار او به آنان بازگرداند.
ذبیحالله منصوری، در عرصه نوشتن داستانهای تاریخی و حتی غیر تاریخی، نویسندهای صاحب سبک بود. بدون اغراق میتوان او را بهعنوان فردی معرفی کرد که تاریخ را از لابهلای کتابهای پرحجم و دیدگاههای متعدد و متناقض به متن جامعه برد. منصوری تاریخ را در قالب روایتگری و رمان، به مخاطبانش عرضه میکرد و در این کار، تبحر فراوانی داشت. خواننده با شروع مطالعه آنها، رغبت فراوانی به تداوم مطالعه اثر پیدا میکند. به دیگر سخن، نوشتههای او میتواند انتظار مخاطب را برآورده کند و او را از مطالعه اثر، راضی نگه دارد. به تعبیر زندهیاد دکتر باستانی پاریزی، «ما اگر داستان و خاطرات و مشغولیات و اطلاعات و فرهنگ و آدابورسوم میطلبیم، همینهاست که منصوری مینویسد و تلفیق میکند.»
پیشتر «مرتضی ریاحیپور» مدیر انتشارات «زرین» در مصاحبه خود با روزنامه سرمایه در سال ۸۶ عنوان کرده بود که « آثار منصوری پس از مرگش شناخته شد و هنگامی که ایشان در سال ۶۵ از دنیا رفت از آن سال گاه سالی سه بار سینوهه را تجدید چاپ می کنیم.» این ناشر تاکنون ۳۰ عنوان از کتاب های مترجم ذبیح الله منصوری را منتشر و برای بارها تجدید چاپ کرده است.
اینک بیش از سه دهه از درگذشت منصوری میگذرد و بیش از یک دهه از راهکارهایی که علیاکبر قاضیزاده ارائه کرده بود. به نظر میرسد اگر نسلهای پیشین با اعتقاد کامل و باور به سراغ ترجمههای منصوری میرفتند، نسل حاضر کمتر این ذهنیت را دارد؛ راهکار قاضیزاده همت عالی، وقت وافی و هزینه کافی میطلبد که در این زمانه پرهایوهوی کمتر یافت میشود؛ اما آنچه میتواند موردتوجه واقع شود اینکه متون منصوری همچنان برای مخاطب جذاب است. قلم او همچنان بعد از اینهمه سال کشش دارد و شاید تنها راه این است که کتابهای منصوری از قفسههای دیگر با هر عنوان و موضوعی به قفسه ادبیات داستانی بیاید و مخاطب با این رویکرد با آن مواجه شود.
منیرو روانیپور داستاننویس نقل قولی دارد درباره داستاننویسی، وی میگوید:« داستاننویسی دروغ صادقانه گفتن است!» و ابراهیم گلستان نیز در جای دیگری قصهنویسی را خوابدیدن آگاهانه میداند. به نظر میرسد آن قالبی که این دو تعریف برای قصه و داستان مشخص میکنند بر تن آثار منصوری خوش مینشیند. چنان که منصوری روایتهای کذب را صادقانه بسط داده است و چون خوابی آگاهانه به مخاطبی تلقین کرده که رگ خوابش را خوب در دست داشته است. خواسته یا ناخواسته ذبیحالله منصوری یکی از رماننویسهای قدر فارسی است.
دیدگاهتان را بنویسید