مثل یک عاشق
داود علیزاده
«مثل یک عاشق» آخرین اثر سینمایی عباس کیارستمی است که در سال ۲۰۱۲ در ژاپن ساختهشده است. این فیلم از درونمایهای تکراری بهره گرفته و تقابل پیر و جوان را نشان میدهد. با بستری آغشته به شیطنت هوس و چموشی عشق، تداعی رمانهایی همچون «خانه زیبارویان خفته» از یاسوناری کاواباتا اولین ژاپنی برنده نوبل ادبیات و همچنین «خاطرات دلبرکان غمزه من» از گابریل گارسیا مارکز» است.
کاواباتا در سال ۱۹۶۱ داستان بلند «خانه زیبارویان خفته» را منتشر کرد. کتابی که مارکز در مصاحبهای گفته است: تنها رمانی که آرزو داشتم نویسندهاش باشم رمان خانه خوبرویان خفته است.»
قاعده خانه زیبارویان خفته ساده است. این خانه به پیرمردانی که از شدت کهولت سن؛ دیگر مردی برایشان نمانده، در مقابل پولی هنگفت، بیسروصدا اجازه میدهد شبی را با باکرهای زیبا اما خفته سر کنند. هرچند قرار نیست جماعی صورت بگیرد. قرار نیست دختر را بشناسند، دختر هم پیرمرد را بشناسند. قرار نیست حتی آنها باهم گفتگویی کنند. همهچیز در وقت خواب افیونی دخترکان اثیری رخ میدهد. اگوچی پیر که البته هنوز اقرار میکند جنم مردانگی درونش بیدار است به پیشنهادی، گذرش به این خانه میافتد. اعجاب خانه او را شیفته میکند تا مشتری دائم آنجا شود. این کتاب را میتوان مکاشفه اگوچی پیر دانست که قرار است در تاریک و روشنای اتاقخوابی مرموز، رابطههایش را دوره کند. در این سیر و سلوک البته که جزئیترین نشانهها روزنهای است برای کشف دنیای شگفتانگیز رابطهها… اگوچی که همه عمر زن را تنها مایه لذت جنسی دانسته، حال پذیرفته که شب را در بستر دختر زیبای خفتهای به سر ببرد بیآنکه به او تعدی کند. مسیری که شناخت زن را از جسم به جان میکشاند تا نشان داده شود که چیزی فراتر از لذت تن، در حضور و وجود غیر وجود دارد.
یاسوناری کاواباتا اولین ژاپنی برنده نوبل ادبیات است و خواندن این کتاب چنان تأثیری بر مارکز گذاشت که کتابی موازیگونه (اگر نگوییم کپی) از این قصه مرموز بنویسد. یعنی (خاطرات دلبرکان غمزده من) مارکز در آن کتاب پیرمردی را روایت میکند که در سالروز تولد نودسالگیاش قصد دارد شب عشقی دیوانهواری با یک باکره را به خودش هدیه دهد؛ اما او هم همانند اگوچی به ورطه عرقریزان روح کشید میشود تا احساس نابی فراتر از مرزهای هوس را درک کند. آرامش مرموزی که تنها در حضور معصومانه دختری خفته، مثل یک حبه قند در رگهایش حل شده است.
«مثل یک عاشق» کیارستمی نیز از دو شخصیت محوری یعنی پیرمرد و دختری جوان بهره گرفته است. در مرکز داستان دو شخصیت اصلی آکیکو (با بازی رین تاکاناشی) یک دختر نامستور جوان و واتانابه تاکاشی (با بازی تاداشی اوکانو) معلمی مسن وجود دارد. پس از گذر داستان و رابطه آنها، آکیکو متوجه میشود نوع رابطه تاکاشی با او متفاوت است. تاکاشی به دنبال رابطه متداول با او نیست و تنها همراهی با او را میخواهد. در طول دو روز بعد، رابطه آنها به سمت آیندهای مبهم و غریب میرود تا پایانی رازآلود در انتهای فیلم داشته باشد.
کیارستمی راه دو نویسنده مشهور پیش از خود را تکرار نکرده است. مخاطب برخلاف اثر کاواباتا و مارکز با پیرمردی پرشروشور مواجه نیست. تاکاشی «مثل یک عاشق» هرچند سن و سالی دارد؛ اما درکی از موقعیتی که خود را به آن دچار کرده ندارد و همچون کودکی نابلد عیان و افسار رابطه از دستش خارج میشود و در مقابل آکیکو هم آن دختر بیحرف و گفتوگوی رمانهای مارکز و کاواباتا نیست. گویی این بار کیارستمی خواسته باشد به شخصیت دخترک رمانهای مارکز و کاواباتا زندگی ببخشد. عباس معروفی رمانی دارد به نام «پیکرفرهاد» که مدعی است زن اثیری بوف کور را به زبان آورده تا او در پیکرفرهاد روایت بوف کور را شرح دهد. در مثل یک عاشق کیارستمی هم گویا دخترک خفته رمانهای کاواباتا و مارکز را جان بخشیده تا گوشههای پر رمز و راز زندگی خودش را نشان دهد.
آنچه در رابطه آکیکو و تاکاشی به طرز شگفتانگیزی مخاطب را جذب میکند. تلفیق دو دونیای کاملاً متفاوت بر یک خط موازی است. آکیکو دخترک دلزده از دنیا که برای اندک بهایی مستوری خود را به حراج میگذارد در مقابل تاکاشی پیرمرد بهظاهر بینیازی که تنها یکچیز از دنیا میطلبد. کسی باشد که تنها نباشد و با مواجهشدن با آکیکو مبدل بهنوعی شیخ صنعان میشود که دیگر رفتارهایش با گذشته و جایگاه اجتماعیاش سنخیت ندارد.
به نظرمیرسد، برای درک شخصیتپردازی شگفتانگیز کیارستمی، مخاطب پیش از آن باید شیخ صنعان عطار در منطقالطیر، خانه زیبارویان خفته کاواباتا و همچنین خاطرات دلبرکان غمزده من از مارکز را خوانده باشد، آنوقت ظرافتی را درک خواهد کرد که با تراش و صیقل کیارستمی به دو شخصیت آکیکو و تاکاشی داده شده است.
دیدگاهتان را بنویسید